خب این از داستان اصلی خفن تره👐🏻 میراکلسیه و تو وبا گذاشتمش.
آدرین آگراست،در دفتر کارش نشسته بود.در حال بررسی طراحی های شرکت معروف اگراست بود.اصلا به اینکه فردا کریسمس است توجهی نداشت.در اتاق کوفته شد.آدرین در حال که قهوه مینوشید گفت:«بیا تو!»همسر مهربانش مرینت وارد شد و با سر زندگی گفت:«آدرررییین!!!!فرددااا کریسسمسهه!»آدرین با بدخلقی گفت:«برو مراقب لوییس و اما و هوگو باش.منو باش خرج شماها میکنم.چششش»ذوق مرینت،همچون بادکنکی که بادش را از ذست داده باشد،فرو نشست.گفت:«باشه.....یادت رفته فردا سالگرد ازدواجمون بود...»و از اتاق بیرون رفت.اما گفت:«مامانننن!بابا امسال هم نمیاد؟»مرینت گفت:«نه اما،بیا بریم.....آلیا منتظرمه!»همان لحظه نینو سر رسید.آلینا اما را در اغوش گرفت.نینو گفت:«سلام زن داداش!»مرینت لبخندی کوتاه تحویل او داد و گفت:«سلام!»نینو در حالی که دستانش را به هم میمالید بلکه گرم شوند،گفت:«ام......میتونی آلینا رو ببری پیش الیا...شاید بتونم راضیش کنم.»مرینت بغض کرد و گفت:«امسال هم...هق»نینو گفت«تلاشمو میکنم!»و بیتوجه به فریاد های مرینت،وارد اتاق شد.آدرین گفت:«مری،،،مگه نگف»نینو گفت«هی رفیق...بیا خونه ی ما..»آدرین از جای برخاست و گفت:«نینو کافیه!اه،نمیبینی سرم شلوغه!اعتبار شرکت اگراست به من وابستتتتت!آوه،بیررروننن!»نینو سری تکان داد و گفت:«این ادرین نیست!» آدرین گفت:«فعلا که هستم.... برووو بیرررون!» نینو با دلی شکسته بیرون رفت. زیر لب گفت:«میترسم دیر متوجه اشتباهت بشی.... هیه!»
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
عالی بود.اگه یادت باشه قبلا باهم سر تک پارتی ها که از وبتون اوردم دعوا کردیم.ولی من براشون منبع زدم و تو وبتون زده بوداگه منبع بزنید کپی ازاده و اجیمم که نویسندشه اجازه داده بود ولی ببخشید.بابت دعوایی که باهم کردیم
حلالت
اسم خواهرت؟
اسم اجیم:
🍨Ⓖⓞⓛⓡⓞⓚⓗ
البته خواهر نیستیم باهم از تستچی دوست شدیم.اگه آدم بده منم هم سرچ کنی اکانتش برات میاد