سلام. با اولین فن فیک میراکلسیم در تستچی اومدم. گفته باشم اینو تو چند تا وب گذاشتم. و اونجا معروفه و پر طرفدار. بخونید، اگه لایکا به ۱٠ نرسه و ۸ کامنت ندید بعدی ذو بیخیال شید. در ضمن رمانم منحرفی و ااشقانه و ومپایریه. بی جنبه ای نخووون
اکیپ ای اند اي وارد شهر بازی شدند. الیا با انگشتش عینکش را بالا زد و مرینت گفت:«بچه ها! من میترسم! بخدا اینا خطرناکن! دفعه قبل الکس و کیم گفتن عنکبوتتت بخورررم! اوق!» لوکا مرینت را در اغوش گرفت و گفت:«تا منو داری غم نداری! از جونم برات مایه میزارم!» مرینت دستش را دور گردن لوکا حلقه کرد و لب هایشان روی هم قرار گرفت. با سرفه های الیا و نینو که گواهی از امدن الکس، کیم، میلن میداد، به خود امدند و از هم جدا شدند. کیم، پس از دیدن کلویی کنار اکیپ ای ان اي نزدیک بود آتش بگیرد.کیم گفت:«کلوییی! با اونا نگرد!» کلویی به سمت برادرش رفت و گفت:«چطور میتونم با برادر خوبم لوکا، خواهر گلم زویی و رفیق فابم مری نگردم؟ اونم با شما ها که خیلی مسخره اید!» زویی گفت:«آقای کیم! کلویی دوست داره به خانواده اش معاشرت کنه!» آلیا عینکش را بالا داد و گفت:«ما با هم خیلی صمیمی هستیم و.....» کاگامی با غرور و لحنی خشک گفت:«هوای همو داریم! برید سر اصل مطلب!» و شمشیرش را که غلافش از جنس پوست گرگ بود، در آورد. آنها آب دهانشان را با صدا قورت دادند. مرینت گفت:«به نظرتون چیگار کنیم؟ سوار ترن هوایی نشیم من میترسم!»
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
عالیییییییی بود❤❤❤❤❤
عاشقش شدم بعدی رو زود تر بزار😛😍
خیلی خیلی قشنگ بود😍😍😍😍
چشم چشم
عالی بود 🌷🌷🌷♥♥
رو بزاررررررررررررررررر
بعدی
نظرات هنوز سه تان
خیلی خیلی عالی بود😍،لطفا پادت بعدو سریعتر بزار🙏🏻
ممنونم
نظرات پر شن