پارت یک
دخترک سیاه پوش ارام در خیابون های پاریس قدم میزد....شهری که ملقب به شهر عاشق**ان بود ... ولی برای اون شهری پر از رنج و نفرین...زیر لب چیز هایی میگفت و اشک چکه چکه از صورتش سر میخورد...دیگر از زندگی خسته شده بود...از رنج و نفرین خسته شده بود.....از نظر خودش او تنها ترین بود.... ولی او یک معش**وق پنهان داشت....در گمان خود بود که ناگهان به تابلویی برخورد کرد...افتاد روی زمین و سرش را با دستانش گرفت... سخن درشتی زیر لب داد و از جای خود برخاست...سرش را بالا اورد و با دیدن کسی که در ان تابلو بود تعجب کرد...زیر تابلو نوشته بود
(بین دیده نشدن و درخشیدن فقط دو پیس فاصله دارید....ادکلن اگرست)
بله....اون فرد درون تابلو ادرین بود....همون ادرین مغرور...همان چشمان سرد و بی روح...همین باعث میشد دخترک از او تنفر بیشتری پیدا کند و سرانجام باعث اعصبانیت بیشتر دخترک شد....
مرینت: اهههه اهههه خسته شدم خسته شدممم...بسه بسه چرا باید هر جا که برم تابلوش جلو صورتم باشه؟چراا؟
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
20 لایک
بک میدم
پین؟
قشنگ بود اگه وقت داشتی به رمان منم سر بزن:)
پارت بعد میخوایم😟😟😟
میشه پارت بعد رو بزاری😟😟😟
میشه بزاری موردم
چی؟
سلام امتیاز لازمم حتی اگه ۱۰۰ تا هم بدید ممنون میشم خیلی امتیاز لازمم ادمیینم پین شه گلم☺️☺️
سلام من تازه به تستچی اومدم میشه برای حمایت برام امتیاز بزنی 🩷🩷
پارت بعد:(
در صف انتشار
میشه داستانای منو هم بخونید؟
تو ایتا
اسم کانال کافه رومان {عاشقانه،ترسناک و طنز}
ایتا ندارم
ای ددش
بیا پیوی باید ی چیزی بهت بگم