"پرواز‌پروانه‌ها‌داخل‌قلبش"p1

"پرواز پروانه ها داخل قلبشp1" دخترک چکمه های قهوه ای رنگش را با عصبانیت برداشت و غرغر کنان ادامه داد: مادر ابرویی بالا انداخت و مثل همیشه بی توجه به حرف های دخترک،لقمه ی موردعلاقه ی فلورا را به او داد؛ فلورا لقمه را گرفت: درِ چوبی رنگ را با آرامش بست و به راهش ادامه داد. از آسمانِ خوش‌رنگ،بویِ نویِ گل و درخت ها،صدای دلنوازِ گنجشک ها لذت میبرد که به منطقه ای کشنده رسید،آدم ها...مدرسه!

دست هایش را بر هم فشار داد و زمزمه کرد:وارد مدرسه شد. کتاب های نو،درس های نو و آدم های جدید. ---- لحظاتی گذشت که خانم استیو وارد کلاسِ کوچک شد: فلورا با دیدن دوستش،بهتر است بگویم تنها دوستش،لبخندی بر لبهای صورتی رنگش نشست.

فلورا‌..فلورا!فلورا! ترس وجود دخترک را فرا گرفت و با بهت به خانم استیک خیره شد؛اوه..معرفی! س-سلام و درود دوستان! من..فلورا هستم؛فلورا‌کاتبرت! به معنیِ الههِ گل ها..خب...خوشبختم! خانم استیو به چهره ی فلورا خیره شد و لب بر دهان گشود: آموزگار در حال نوشتن چند مسئله ی حوصله سر بر از درسِ مزخرفِ ریاضی بود ..البته فقط تا وقتی که در کلاس کوبیده نشود و پسرکی زیبارو وارد کلاس نشود! پسرک با استرسی ترسناک به خانم استیو خیره شد:س-سلام!فکر کنم فقط یک ساعت دیر کردم..؟م-من کلین هستم..کلین‌روبرت!عذر میخوام خانم استیو! ---

خانم استیو با چهره ای عصبانی به کلین خیره شد: در تمامیِ اوقات کلاس..کلین شیفته ی دخترک بود انگار از قبل او را دیده بود!نکنه واقعاً زندگی قبلی ای هم وجود داشته باشد؟! خانم استیو به کلین اشاره کرد و از او خواست تا کلمه ای را به چیزی،تشبیه کند! کلین با شک و تردید گفت: ___ راوی:آیا دنیای قبلی ای هم وجود دارد؟!

راوی:سلاممم^-^ حالتون چطوره؟امیدوارم تا اینجاش خوشتون اومده باشه!! راستی! این داستان،با بقیه ی داستانا فرق داره ها!3> من میخوام با کمک شماها این داستان رو بنویسم! ______ یه توضیح کوچکی راجب داستان:اگر به داستان تخیلی-عاشقانه-کلاسیک علاقه دارید از دستش ندید! من برای همه ی "قسمت‌"های داستان "عکس‌"ها و "متن"هایی انتخاب کردم که ذهنتون رو به چالش بکشه و فکر کنید که در آینده،داستان چگونه پیش میره؟! میتونید کامنت کنید و یا حتی داخل پیویم حدس هاتون رو بگید،خوشحال میشم^-^ حتی میتونید از اسم داستان هم تشخیص بدید چی قراره بشه!و اگه هم دوست داشتید میتونید ایده های قشنگتون رو بهم بگیددد^-^ منتظر کامنت ها هستم،ممنون،بدروددد _نتیجه‌در‌رابطه‌با‌داستان‌هستش"