داستان گمشده قسمت ³
دختری با موهای فر قهوه ای از میان جمعیت سال اولی ها جلو آمد. با خودش چیزهایی را زمزمه میکرد... کلاه به طرز عجیبی دهانش را باز کرد"بزار ببینم... آم... گریفیندور!" دختر با خوشحالی خندید و به سمت میز گریفیندوری ها حرکت کرد . " سوزان بونز" "هافلپاف!" " دراکو مالفوی!" دراکو با غرور از کنار من رد شد و روی چهارپایه نشست. کلاه هنوز روی سرش نرفته بود که داد زد"اسلیترین!" پسری مو قرمز که چند سانت با آگوست فاصله داشت به دوستش گفت " همه ی جادوگرایی که کارای بدی کردن رفتن اسلیترین!"
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
سلام. من نامیام. نویسنده تازه کاری نیستم اما پاترهدم و به خاطر علاقم اولین رما نم که اسمش اجباره و در مورد هری پاتره رو منتشر کردم اما بازدیدهای کمی خورده داستانش از این قراره که جینی به زور همسر دراکو میشه و در نتیجه هری باید راهی برای به دست آوردن جینی پیدا کنه اگه از موضوعش خوشت اومده لطفا بهش سر بزن