قبل از اینکه داستان رو بخونید لطفا آهنگ escapism رو پلی کنید و بخونید ، به پارت بعدی مربوطه ... ❤️
قبل از اینکه شروع کنید بالا رو بخونید :)))) به سمت میز اسلیترین رفتم ، همه جا پر بود ، فقط کنار مالفوی خالی بود پس ناچار اونجا نشستم ، یجوری نگام میکرد ولی توجهی بهش نگردم ، دارلا رو دیدم که با استرس پیش سال اولی ها وایساده بود و منتظر بود که گروهبندی بشه ... استرس رو تو چشماش میدیدم ، بهش لبخندی زدم و بی صدا گفتم : نگران نباش ... دریکو خنده ای کرد و به کرب و گویل گفت : نگاه کنین ، دختر سرد و خشن مدرسه دوست جدید پیدا کرده ! صدایی از پشت سرم گفت : خفه شو مالفوی ! به عقب برگشتم و تام و متیو رو دیدم ، تام از جام بلندم کرد و دستم رو کشید و برد ته میز ... با هم دیگه نشستیم و به سخنرانی طولانی دامبلدور گوش کردیم ، تام کل مدت به من زل زده بود ولی من توجهی بهش نمیکردم ... چند دقیقه ای به سکوت گذشت تا وقتی مراسم گروه بندی شروع شد ...
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
عالیه قشنگم
♡♡♡
عاولی
عالی بود:)
عالی بود بیب🌟🌚
عالی بود گرلممم💕💫