چشمام رو باز کردم و با دیدن ساعت رو به روم از جام پریدم ، ساعت ۶ بود ، یه دوش سریع گرفتم ، موهام رو مثل همیشه بافتم ، یه تیشرت سفید و شلوار مشکی بگ پوشیدم و از اتاق زدم بیرون ، وارد حیاط شدم تا یکم ورزش کنم و بعد برای اولین کلاسم که ساعت ۸ شروع میشد آماده بشم ، این کار هر روزم بود ، همیشه عاشق دویدن بودم ... با خودم شمردم : یک ، دو ، سه ... و بعد شروع کردم به دویدن ، کل هاگوارتز رو دور زدم و بعد از چند دقیقه توی حیاط پشتی ایستادم تا نفس بگیرم که با نگاه های خیره کسی مواجه شدم ، برگشتم و بهش نگاه کردم ، ریدل ! با برادرش اومدن و روی یکی از نیمکت ها نشستن ، وقتی دید دارم نگاهشون میکنم پوزخندی زد و بیشتر بهم زل زد ، چشم غره ای رفتم و نگاهم رو ازش گرفتم و دوباره شروع کردم به دویدن ...
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
های لیدی،میشه رمان منم بخونی؟
اونم ریدل هدیه،تازه فصل دومش شروع شده، درباره متیوعع!
مایل به پین؟
________________
خواستی پاکش کن⛓️🪐
عاااالی بود
تنکککک
🥲🌌🌌🌌بسیار ژیگر(:
😁
عالییی
😍
محشرههه زیبا
❤️❤️❤️