بریجیت : یه پاشو گرفتم و کشون کشون بردمش سمت ماشینم ....هی سرش می خورد به این و اون😐😂 ....آخ 😵خورد به تیر برق که دیدم دید چند تا خانم رهگذر رو جلب کرد و داشتن نگامون می کردن 😑....عرقی سرد از صورتم چکید که نکنه پلیس خبر کنن چشمامو هی به اینور و اونور م گردوندم تا بلکه راهی پیدا کنم خم شدم و مرینت رو گرفتم و رو روی شونه هام انداختم ....یه لبخند ضایع زدم 😁 و دست مرینت رو گرفتن و تکون دادم 👋 و آروم دست تکون دادن و همینجور خیره بودن بریجیت : ای مزاحما ...ای وای بلند گفتم.... فکر کنم شنیده شنیده رفتن پی کارشون 🚶♀️ کشون کشون کشون بردمش سمت ماشینم ...درو باز کردم و پرتش کردم اون تو 🗿 درو فقل کردم تا مطمئن شم بیرون نمی ره سوار ماشین شدم و مرینت رو به عمش تحویل دادم .....ماریان : همه چیز داره به نقشه پیش میره ؟ بریجیت : فقط کمی مونده تا همه چی بیوفته زیر دستامون و بالاخره همه چی برای ما و همه ثروت آدرین و نصیب ما میشه هاهاها ماریان : خب دیگه بسه کل کوچه پر از صدات شده😐بریجیت : شرمنده ......... به سمت ماشین رفتم دستمو روی موهام گذاشتم و اونا را به عقب روندم تا اذیتم نکنن وسوار ماشین شدم و گاز مو گرفتم و رفتم آدرین : باید یه کاری کنم نمیتونم دست رو دست بزارم و مرینت رو از دست بدم ادرینا : نقشت چیه آخه هر کاری هم که بکنی باز اون میخواد بره آدرین: نمیدونم آدرینا..... نمیدونم ادرینا : یک کار شجاعانه آدرین: فکر بدی هم نیست..... آهان فهمیدم فرار می کنم
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
نمیشه پارت بعد رو بذاری🥺🥺
فعلا ننوشتم 😞هیچ ایده ای ندارم 😂