برگشتمممممم🗿🪄امتحانام تموم شدن😂🗿
از زبون مرینت🪄:از سر ادرین خ و ن میومد ادرین میگفت تتت قبل از اینکه بتونه حرفش رو تموم کنه بیهوش شد بغض گلومو پر کرده بود یاد تمام خاطره هامون افتادم. اشکام شر شر میریختمد لوکا بدو بدو از پله ها پایین میومد.هر چی صدای پاش نزدیک تر میشد من گریم تند تر میشد.
⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️
از زبون لوکا:خشکم زده بود تا به خودم اومدم فهمیدم چی کار کردم 😭از یه لحاظ اگه می مر✨️د میرفتم ز ن د ا ن اگه هم زنده میموند همه چی رو به مرینت میگفت و من مرینت رو از دست میدادم.همینطور که داشتم از پله ها پایین می اومدم صدای تق بلندی خیلی ترسیدم 🫠 نمیدونستم چیکار کنم زود رفتم پایین....
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک