زندگی نامه کوروش بزرگ تا پادشاهی
نوزادی کوروش:یک شب آستیاگ خواب میبیند که از دخترش ماندانا آنقدر آب بیرون می آید که کل آسیا را در بر میگیرد.آستیاگ موبدان را فرا می خواند؛آنان به وی میگویند: دخترت فرزندی به دنیا می آورد که بر کل آسیا فرمانروایی میکند.
پس آستیاگ دخترش را به عقد کمبوجیه اول در می آورد.چندی بعد فرزند ماندانا از مادر زاده می شود و او را کوروش می نامند.
آستیاگ اینبار در خواب میبیند که تاکی از دخترش ماندانا میروید و کل آسیا را در بر می گیرد.پس ، از ترس اینکه مبادا کوروش برای امپراتوری اش و آسیا خطر داشته باشد او را با هارپاگ می سپارد و می گوید او را نابود کن.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
21 لایک
بچهها دوست و همکلاسی من اوایل مهر بعد از انجام عمل چشم به هوش نیومد
ممکنه بشناسیدش بهار حیدری
باباشم یه مدت بعد کما رفتن اون سکته کرد و مرد
الانم بینایی و شنواییش سالمه ولی قدرت تکلم و حرکت نداره حافظهشم چنگی به دل نمیزنه و خیلی ازمونو نمیشناسه یا حتی خاطراتمون یادش نیست
هیچوقت گریه بچه ها وقتی رفت کما رو یادم نمیره
خواهشی که ازتون دارم اینه که برای سلامتیش دعا کنید
عالیییی
مرسیی🫠
عالی بودددد
💜