فصل اول:سپید روی سیاه موی
سنت مانگو بسیار شلوغ بود.در اتاق آرنوش پاتر هلهله ای بر پا بود.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
بچهها دوست و همکلاسی من اوایل مهر بعد از انجام عمل چشم به هوش نیومد
ممکنه بشناسیدش بهار حیدری
باباشم یه مدت بعد کما رفتن اون سکته کرد و مرد
الانم بینایی و شنواییش سالمه ولی قدرت تکلم و حرکت نداره حافظهشم چنگی به دل نمیزنه و خیلی ازمونو نمیشناسه یا حتی خاطراتمون یادش نیست
هیچوقت گریه بچه ها وقتی رفت کما رو یادم نمیره
خواهشی که ازتون دارم اینه که برای سلامتیش دعا کنید
اسم بچشون رو باید بزارن ویولت ، پدرخوندشم اسکورپیوس باید باشه ( متچکرم ، متچکرم ، باعث افتخارمه پدرخوندش باشم 😎😎😎 ) فامیلی آرنوش هم بد نیست اگر گیلمن باشه
فقط دو نکته
۱_املای درست [آذرخش] هست
۲_گاهی اوقات نیاز نیست خیلی مبالغه تو توصیف وقایع و زیبایی ها بکار ببری یا خیلی اغراق آمیز حرف بزنی..مثل اون تیکه که بچه اشونو توصیف میکنی میشه کلی در مورد توصیف زیباییش بگی زیبایی زبانزدی که فقط میتوان نظیر انرا در ایرانیان یافت کرد... .. گاهی هم احتیاجه یک مقدمه ساده بنویسی تا خواننده متوجه بشه نه که گیج بشه یا اگه میخوای ننویسی طوری بنویس که خواننده بره بکرده ماجرا رو از توی متن پیدا کنه ... موفق باشی
ممنون از نظرت