سلاممم بعد مدتها اومدم با یه داستان.این داستان اولش ساده س و بعد....
𝙂𝙧𝙚𝙮𝙇𝙞𝙁𝙚🩶
از زبان آرورا
امروز اصلا مود خوبی ندارم دوست صمیمیم یعنی کاترینا رفتن مسافرت مهم بخاطر شغل باباش بنابراین کاترینا نمیاد مدرسه و باید امتحان مجازی بده که میتونه با روشاش تقلب کنه اما وقتی امروز با مامانم صحبت کردم و گفتم چرا شما کار مهم ندارید که ما بخاطرش بریم مسافرت و من امتحان مجازی بدم،عصبانی شد و گفت اگه یبار دیگه به هر دلیلی بخوای امتحانارو بپیچونی،گوشیتو ازت میگیرم.
منم مجبور شدم با خواهر کوچک ترم آریانا بازی کنم تا اون مخمو نخوره.آخه اون 6 سالش بیشتر نیست اما نمیدونم چرا کسی درک نمیکنه منِ 14 ساله نمیتونم با کسی که ازش هشت سال بزرگترم بازی کنم،تازه همه میگن شما خیلی سن نزدیک به هم دارید و میتونید صمیمی باشید!!!
کاترینا یه داداش بزرگتر از خودش داره که در واقعیت آرزوی منه،من همیشه دلم داداش میخواست.داداش کاترینا که کارانوس نام داره،از کاترینا سه سال بزرگتره یعنی 17سالشه.کارانوس معمولا یه لباس سیاه با طرح هدفون میپوشه.
خلاصه بدبختیای من شروع شد.اریانا:«آجی ماشین سفیدم رو بیار» ماشینشو میارم ولی بازم شروع میکنه به بهونه گرفتن
«آجی حالا بیا نقاشی بکشیم،راستی آجی اون بازی روی گوشیت هم خوبه بیارش،اون عروسک بزرگمو بیار،گشنمه برو برام کیک با شیر بیار.»با عصبانیت میگم:«اریانا بسه.دارم بهت لطف میکنم باهات بازی میکنم دیگه پررو نشو.»اریانای لوس شروع میکنه به گریه و زاری.مامانم میاد تو اتاق و میگه باز چیشده.خواهر عجوزم میگه:«ما..مان آرورا منو زد!»میگم:«دروغگوی کوچولوی دزد!واقعا که.البته اشکال نداره حالا که اینطور شد برات اون باربی بنفشه که دیروز تو مغازه دیدیو نمیخرم تا بفهمی دروغ نگی و لوس و پررو نباشی.»
مامانم میگه:«خب خودتون مشکلتونو حل کنید»و میره
آریانا با التماس میگه:«اجی ببخشید توروخدا برام بخر خواهش میکنم»میگم:«نه تو آدم نمیشی»و یک سیلی نثارش میکنم.
اریانا رو با دریای غم و حسرتش تنها میزارم و میرم طبقه بالا تو اتاق خودم.گوشیمو برمیدارم و به کاترینا زنگ میزنم.
کاترینا:«هییی آرورااا سلامم»
_سلام کاترینا خوبی چخبر خوش میگذره راستی تا کی میمونید؟
_مرسی بد نیست جالبه منتها هنوز نمیدونم اینجا چجوریه و اینکه تا پنجشنبه هفته بعد میمونیم
_عجب
_چرا صدات اینجوریه آرورا
_با آریانا دعوای حسابی داشتیم
_شت تعریف کن ببینم
_باش
بعد از اینکه کل قضیه رو براش میگم میخنده و میگه:«بابا آرورا گناه داشت بیچاره»
میگم:«نخیرم»
کاترینا:«ای وای مثل اینکه من باید دیگه برم بابام جلسه داره »
_باش برو فعلاا میبینمت
_بایی
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
قشنگ بود
ادامش بده منتظر پارت بعدییم
من لااایک میخوااام لایییک