زمان برگردان دوران(p1)

روونا با صدای مادرش از خواب بیدار شد. کتاب علوم و فنون جادویی برای اموزش کودکان نوشته وینسنت کرام را برداشت و سر میز صبحانه رفت. همزمان با خوردن صبحانه 3 صفحه از کتاب اش را خواند سپس بدون اینکه حرفی بزند چوب دستی اش که از جنس در توت هسته درخت اژدها و پر طاووس بود را برداشت و به اتاقش در طبقه بالا برگشت.به صفحه 256 از کتاب 800 صفحه ای اش رفت.این صفحه مربوط به ورد های جادویی بود. اولین ورد این صفحه لوموس بود.این ورد برای روشن کردن نوری در قسمت بالای چوب دستی به کار میرفت

روونا زیر لب می گوید:لاموس! اتفاقی نمی افتد. دوباره میگوید:لاموس! باز هم اتفاقی نمی افتد. برای بار سوم میگوید: لاموس! و دوباره اتفاقی نمی افتد. اما روونا دختری است که حتی بعد از 100 بار شکست هم تسلیم نمی شود... برای بار صدم می گوید:لاموس! باز هم نمی شود. کمی فکر می کند...نکند تلفظش لاموس نیست! این بار لوموس را امتحان می کنم. و برای بار صد و یکم امتحان می کند:لوموس! این بار نور قرمز کوچکی در قسمت بالای چوب دستی اش روشن می شود.بالا و پایین می پرد و شادی می کند. به طبقه پایین می رود. -مامان! مامان! - چیشده روونای عزیزم؟ -من تونستم! من لوموس رو اجرا کردم! -معلومه که تونستی! تو دختر باهوش منی! -ببین! لوموس! نور قرمز رن روشن میشود. مادر روونا دختر پنج سال اش را در ا.غ.و.ش می گیرد و میگوید: من مطمئنم تو روزی به جایی میرسی که مردم تا هزاران سال بعد هم تو را ستایش می کنند.

این داستان من بود. میخوام از قسمت 8 به بعد یعنی بعد از زندگینامه ها از شخصیت های شما هم استفاده کنم. پس اگه دوست دارین فرم زید رو پر کنید نام: فامیلی: رده خونی: سن:(11 به بعد اگه دانش اموزید) فکت و سرگذشت:

راستی من خودم روونا هستم و یه هلگا داریم یه سالازار یه گودریک یه کلاه گروه بندی و بقیه دانش اموز