✨️آخرین جادو✨️p¹³

رفتم پیش مامانم بهش گفتم که همه موضوع رو فهمیدن و همه میخوان من رو از این کار دور کنن! اونم گفت که اصلا به حرف اون ها گوش نکنم. اون ها میخوان من رو از اهدافم دور کنن. من هم بهشون گوش نمیدم. ولی خب آزار دهندست! حرف هاشون اذیتم میکنه!

وقتی رسیدیم خونه حتی یک ثانیه هم وقت رو تلف نکردم سریع رفتم لباس هام رو عوض کردم و رفتم شمشیر زنی تمرین کنم. واقعا قراره تو یه هفته شمشیر زن بشم؟ از سان‌یی بعید نیست البته! درخت رو هدف قرار دادم و همه عقده هام رو سرش خالی کردم😂آخرش افتادم زمین و به نفس نفس افتادم!

یهو صدای سان‌یی رو شنیدم«امیکو» بلند شدم«سلام آجی» «سلام خوبی» «ای بد نیستم» «میبینم که حسابی عزمت رو جزم کردی!» شونه بالا انداختم«دیگه چیکار کنم!» «خوبه خیلی خوبه. بیا بقیش رو هم تمرین کیم» و رفتیم سراغ تمرین

چند تا دیگه از فنون شمشیر زنی رو یاد گرفتم و مبارزه خیلی راحت تر شد. سان‌‌یی گفت«یه شمشرم برای من درست کن دیگه» درست کردم دادم دستش همچین که گرفت شمشیر آب شد پاشید رو زمین😂قیافه سان‌یی🗿 قیافه من🤣

بعد کلی خنده سان‌یی همون تکه چوب رو دستش گرفت و مبارزه کردیم. وسط مبارزه سان‌یی کشید عقب و گفت«حالا همین درخت رو هدف قرار بده» افتادن به جون درخت. اینقد زدم که دیگه از پا در اومدم!

در حالی که داشتم درخت رو میزدم یهو سان‌یی دوباره اومد جلو! دوباره با هم مبارزه کردیم. و دیگه هر دو از پا افتادیم! بعد نشستیم زیر درخت و یکم در مورد فنون مبارزه بهم گفت. قراره کار سه ماه رو تو یه هفته یاد بگیرم! عالی!

سان‌یی گفت«الان این شمشیر که تو دستته، کار خاصی انجام میدی به اجسام برخودر میکنه؟ یا همینجوری برخورد میکنه؟» «امممممم من کار خاصی نمیکنم! نمیدونم» «انگار بدون این که بخوای یه کاری میکنی که برخورد میکنه» و دستش رو زد به شمشیر و برخورد کرد. بعد از دستم گرفتش و دوباره پاشید رو زمین😂اینقد خندیدیم🤣

همش تو ذهنم مبارزه با شونگا رو تصور میکردم. یه دقیقه میبردم یه دقیقه میباختم اصلا تکلیفم با خودم مشخص نبود! ولی من باید ببرم! نباید به باخت فکر کنم! سان‌یی میگه اصلا به باخت فکر نکن چون به هر چی فکر کنی همون میشه ولی مگه میشه بهش فکر نکرد!

فقط وقتی با سان‌یی وقت میگذروندم همه چیز یادم میرفت. ولی وقتی جدا میشدیم باز فکر و خیال راحتم نمیزاشت! سان‌یی اومد گفت«من مطمئنم تو شونگا رو شکست میدی» خیلی حرف هاش بهم انرژی میداد✨️تنها کسی که تو این شرایط سخت بهم امیدواری میداد خود سان‌یی بود✨️

منتظر پارت بعد باشید🙃💖💞