اگه اسم بهتری براش دارید بگید
سلام من نادیام و ۱۶ سالمه یه بسکتبالیستم و جونم برا بسکتبال در میره یه دوست صمیمی دارم که اسمش زینبه و باهم همکلاسی هستیم پدر و مادرم طلاق گرفتن و داداشم با پدرم رفت خارج
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با صدای مامانم که سعی میکرد بیدارم کنه از خواب بیدار شدم یکم گیج و مَنگ بودم پس درست نمیفهمیدم داره چی میگه که با دادی که زد به خودم اومدم
_ سه ساعته دارم صدات میکنم پاشو کلاست دیر میشههه
لعنتی... اصلا یادم نبود امروز بسکتبال دارم ساعت ۳ بود و من ۳ و نیم کلاسم شروع میشد پس سریع از جام پریدم و موهای کوتاهم که کلی پف کرده بود و شونه کردم و درستش کردم لباس لشمو با یه شلوار کارگو پوشیدم و کلاهمو گذاشتم رو سرم کیفمو اماده کردم و راهی کلاس شدم با اتوبوس میرفتم و واسه همین واقعا وقت نداشتم تو اتوبوس یه صندلی خالی گیرم اومد و نشستم و هنذفریمو گذاشتم تو گوشم و یکم اهنگ گوش دادم و ایستگاه اخر پیاده شدم یه نگاه به ساعت انداختم ۳:۳۷ دقیقه بود پس بدو بدو از خیابون رد شدم و رفتم اونور خیابون و خلاصه وارد سالن شدم که زینب هراسون اومد پیشم و گفت
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
پدرم در اومد تا منتشر شد
لایک کنید😐💔
پارمیس، ملیکا، کیمیا..... خوب بود☺
مرسی:)
ادامه بده
ادامش بده من دوست دارم بدونم بقیش چی میشه ✨
🙂❣️