ناظر دومین باره که رد شده و از اونجایی که تاحالا 5 و 4 بار تستام رد شده نمیدونم چه اتفاقی ممکنه برای اکانت نازنینم بیوفته😂 فکر کنم سکته کنم😐😂
آدرین:« صبح زود وقتی که بیدار شدم برای انجام نقشه ای که در پیش داشتم به متروکه ترین و کم طرفدار ترین دریا توی پاریس رفتم. دریایی که توی ۱۲ ماه سال از ژانویه تا دسامبر دو سه تا آدم بیشتر توش پیدا نمیشد. برای اطمینان بیشتر از اینکه کسی نقشم رو خراب نمیکنه به رئیس اون قسمت که آدم بداخلاقی به نظر میرسید کلی پول دادم و باهاش چونه زدم تا برای امشب کلا دریا رو ببنده..اولش قبول نکرد ولی با گفتن اینکه پسر گابریل آگرستم یکم مکث کرد و بی بر و برگرد قبول کرد! کارهایی که با شهرت و پول میشه کرد اینه. بعد راضی کردن رئیس اونجا مستقیم به شرکت رفتم ولی یه جورایی یواشکی که کسی منو به خصوص پدرم نبینه که مجبور به توضیح دادن راجب مرینت باشم. به طبقه چهارم رفتم و از یه نفر پرسیدم که نینو کجاست تا به دیدنش برم. اون آدم گفت که نینو همراه اکیپی از بچه ها برای فیلم برداری به پارک مونسو {Monceau} رفتن..یه جورایی زیباترین پارک توی پاریس که معمولا برای افراد قشر مرفه استفاده میشد و نمیدونم که نینو چجوری تونست اونجا فیلمبرداری کنه..حتما پول زیادی خرج کرده بود. از شرکت بیرون اومدم و سوار ماشین شدم، بعد گرفتن آدرس پارک از توی گوگل مپ به سمت اونجا روندم. چون برای انجام نقشم به مشورت و برنامه ریزی نیاز داشتم..اگر مرینت هم این موضوع رو قبول میکرد میتونستم پدرم رو گول بزنم و به خواستم برسم...بدون هیچ تاوانی برای انجام کارم. به پارک وقتی که رسیدم از کور کننده بوده نور خورشید عینک افتابیم رو از داشبورد برداشتم و به چشمام زدم. بعد اینکه برای ورود به پارک پول دادم {متاسفانه} وارد شدم و دنبال نینو و بقیه بچه ها گشتم. بعد مدتی کنار پل روی رودخانه پارک پیداشون کردم که درحال ضبط یه سکانس احساسی برای فیلم جدیدشون که اخرش همه ی آدم هاش میمیرن {نینو بدتر از کارگردان های کره جنوبیه والا😐 میدونید چرا؟ چون اونجا هم همه میمیرن..پنت هاوس و ماهمه م.رد.ه ایم رو یادتونه؟} میگرفتن. نخواستم مزاحم بشم برای همین یکم پایین پل منتظرشون موندم که نینو کات داد و در حالی که با دستیارش حرف میزد از پل پایین اومد. با دیدنم یکم تعجب کرد و گفت:« ادرین! تو اینجا چیکار میکنی؟.» گفتم:« میخواستم راجب یه موضوعی باهات صحبت کنم...» نگاهی به پسر کنارش انداختم و اضافه کردم:« تنهایی.» نینو نگاهی به پسر انداخت و گفت:« ما میریم اونور پارک با هم دیگه صبحت کنیم برامون یه قهوه بیار.» پسر سری تکون داد و به پیش ون ماشین رفت. تا میتونستیم از اونجا دور شدیم و همینجوری که راه میرفتیم گفتم:« یه تصمیمی گرفتم..نمیدونم درسته یا غلط ولی میخوام باهات در میون بزارمش.» نینو سری تکون داد که گفتم:« میخوام همه چیو به مرینت بگم.» اولش با تعجب نگاهم کرد بعد گفت:« یعنی چی؟!.» آروم گفتم:« میخوام بهش بگم که قصد گول زدن و گرفتن ثروتش رو داشتم.» نینو با عصبانیت توی صداش گفت:« اونوقت دیگه بهت اعتماد نمیکنه و دیگه نمیتونی کاری که پدرت گفته رو انجام بدی! این یعنی چی؟! یعنی پدرت دیگه جای مادرتو بهت نمیده!.»
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
24 لایک