💮از زبان میترا💮 من:چه قدر طول میکشه؟....الو؟...الو؟ ارمان:آنتنت.....طول میکشه(انتن نداره صدا نامفهومه). یهو در صداخورد همینجوری صدا میومد وایی فک کنم خودشه صدای گوشیو کم کردم و توی لباسم قایمش کردم آخه الان وقت اومدن بود استرس تمام وجودمو گرفته بود درو باز کرد و اومد تو باد کمی بیرون میومد اینگار حالش اونقدرم خوب نبود با یه حالت بدی راه میرفت وقتی اومد و نزدیکم شد از بوی تندش مطمعن شدم مسته سری ازش فاصله گرفتم به سیمای روی زمین نگاه کرد بعدم به من اونقدرم وضعش خیت نبود ولی خب بازم خطریه من:س.سلام. اب دهنمو به زور قورت دادم چه قدر وحشتناک بود صورتش بیرون باد هی بیشتر میشد و با قدمای اروم میومد سمتم منم میرفتم عقب سرعتشو یکم زیاد کرد و اومد طرفم محکم خوردم به دیوار و پشتم بدجور درد گرفت خدابگم چیکارت کنه یه دستشو گذاشته بود روی دیوار اونطرفی که دستشو نذاشته بود در دستشویی بود باید فرار کنم از دستش با اون یکی دستش ضورتمو محکم گرفت الان یکاریت کردم میفهمی هرچی حرص و عقده تو دلم بود و روی پام جمع کردمو با زانو باتمام وجودم محکم زدم تو شکمش(قشنگ عقیمش کرد😐👌)یعنی یه جوری زدم پای خودم درد گرفت اون که اونه بعدم خودشو گرفت جمع شد رفت اونور منم از فرصت استفاده کردمو در دسشویی و سری باز کردم رفتم توی درم بستم بعد یه دیقه محکم میکوبید به در گوشیو کلا یادم رفته بود ورداشتمش ارمان بهم پیام داده بود نوشته بود توراهم خداروشکر فقط خداکنه سری بیاددر زدنا متوفق شد یه سکوت وحشتناکی بود ولی بعد چندلحظه صدای خمار عمو بلند شد عمو:که نمیای بیرون. بعدم محکم کوبید به در اینگار یه چیز دیگه بود سری رفتم اونور تکیه داده بودم و ترسیده به در داشتم نگاه میکردم که یه چیزی روی دستم حس کرم یه سوسک بود من:ععععع(جیغ فراصوتی). سری پرتش کردم توی توالت افتاده بود سری سیفونو کشیدم رفت پایین این یه دیوونه شروع کردم شستن دستم با هرمواد شویینده ای که جلو دستم بود کاریم به ضربه های محکمی که به در میخورد نداشتم بعد اینکه پوست دستمو کندم بیخیال شدم چون در شکافته شده بود(شبیه یکی از فیلم ترسناکایی که دیدم شد😐)چه کوفتیه تبر از کجا اورده؟داشت درو همینجوری میکند الان میاد پدرمو درمیاره چیکار کنم وای خداااا بعد چندلحظه چشمم به یه اسپره خورد ورداشتمش و قشنگ تکونش دادم دستشو اورد تو و درو باز کرد تبر دستش بود اومد سمتم تبرو دو دستی گرفت دستش و برد بالای سرش میخواست بزنتم که هرچی اسپره بودو خالی کردم توی چشماش تبرو پرت کرد که جاخالی دادم رو من نخوره داد و فریاد میزد سری از اون کلبه نفرین شده زدم بیرون دوییدم سمت درختا همینجوری میدوییدم و پشتمو نگاه میکردم که دنبالم نیاد با تمام وجودم میدوییدم با اینکه زوزه های گرگ خیلی نزدیک و بلند بود ولی بهتر از اون خونس باد شدیدی میومد 👑چندساعت بعد👑 دیگه پاهام توان نداشت خیلی از اون خونه دور شدم گوشیمو در آوردم تا به ارمان زنگ بزنم ولی انتن ندارم حالا چیکار کنم وایی خدا فکر کنم گم شدم اینجا چقدر ترسناکه نور گوشیمو روشن کردم یا خود خدا حتما تا الان ارمان اومده حالا چه جوری برگردم نتونه پیدام کنه چی من:کککممممککککک.(فریاد زدن) اخه مرض داشتی منو بیاری اینجا که من گم شم😢اصلا چرا فرار کردم اون که کور شده احتمالا اه از کدوم ور اومدم اصلا؟چه قدرم سرده باد نسبتا شدیدیم میومد همینجوری هیرون داشتم راه میرفتم نمیدونم چندیقه طول کشید که یه صداهایی اومد گوشامو تیز کردم باد نمیذاشت خوب بفهمم
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
مرسیلر😐
😐خواهش😑💔دلم میخواد کلمو بوکوبم دیوار
💔