_کامپای! دازای خندید و از لیوانش نوشید. آنگو گفت:مثل همیشه دازای؟ دازای بازم خندید:مثل همیشه آنگو. اوداساکو،چنگولش بزن! اوداساکو به اون دوتا نگاه کرد:ها؟برای چی؟ دازای خیلی شنگول گفت:همیننن طوری. _پس نمیخوام. آنگو لبخند زد:ممنون اوداساکو. _به خاطر تو نکردم که. به خاطر خودم کردم. آنگو فقط خیره شد به اوداساکو. دازای گفت:هیییییی چقد هوس عکس کردم! اداساکو تعجب کرده بود:عکس؟؟ چی شده هوس عکس کردی؟ _نمیدونم،همینطوری فقط کردم. آنگو گفت:خب شانس آوردین که دوربینم پیشمه. و یه عکس گرفتن. _جناب چویا،اینجا میخواستین استراحت کنین؟ چویا رو به محافظ هایی که دنبالش بود گفت:آره،برین به رئیس بگین ماموریت انجام شد. از پنجره داخل بار رو نگاه کرد؛دازای اون تو بود. زیرلب گفت:تچ. اون ماهی خال مخالی هم اونجاست،با اون لبخندای الکیش. تلفن دازای زنگ زد:دازای دس!!اوه تویی رئیس؟بله،الان میرم این ماموریتم انجام میدم. از آنگو و اوداساکو خداحافظی کرد و از بار بیرون زد. _اوی دازای. دازای لبخند زد:تویی حلزون؟! ببخشید،ولی کار دارم باید برم. _اینقدر... توجه دازای جمع شده بود:اینقدر چی؟ _اینقدر لبخندای الکی نزن!. دازای چند لحظه بهش خیره موند و زد زیر خنده:لبخندای الکی؟چی داری میگی برای خودت؟ چشمای چویا مثل دو تکه مشعل آبی شده بود:با من شوخی نکن دازای! یقهت رو بزن پایین.. زخم گردنت.. جای گلولهای که دیروز خورد رو بانداژ نکردی نه؟! میخواستی همینطوری بمونه! لبهای دازای به لبخندی خبیث باز شد و یقهاش را کشید پایین. زخم گردنش نمایان شد:خب که چی؟ نذارم خوب شه که چی؟ جای قشنگش میمونه... این اراده محکم من برای مرگه! صدای چویا با بغض میلرزید:اراده محکم برای مرگ.. چرا مرگ؟! میدونی توی توصیفت چی میگن؟ دازای اوسامو یک شگفتیست، بهدنیا آمده در تاریکی، مانده در تاریکی، شکستناپذیر...با رغبت زخمها را تحمل میکند، اراده او برای مرگ محکم و استوار است! دازای چند قدم به چویا نزدیک شد:خب بگن. من اهمیت نمیدم. _اما من میدم دازای! من دوستت دارم! چویا با حیرت به دازای نگاه کرد... دازای داشت.. اون داشت گریه میکرد؟! دازای خودشو انداخت توی بغل چویا و با اشکاش لباس چویا رو خیس کرد: خیلی دوستداشتنیای حلزون.
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
اوکی ولی...کاش واقعا هم گریه میکرد اینجوری شاید دردش کن میشد
گوگولیااا
اما یه سوال، چرا چویا تو همه فن فیکا اینقدر احساسیه؟ یه بار ندیدم سرد باش
چون شکل حقیقیش همینه😂😭
نه خب، راستشو بخوای وقتی داریم سوکوکو مینویسیم خیلی سخته که بخوایم حالت سردشو نگه داریم.
واقعا
اخه خیلی گوگولیه دلمون نمیاد🗿
نمیدونم چندمین باره اینو میخونم
وای عرر:>
جدیده رو هم بخون!
حسیمفممارخغم دازای گریه کرددد:’>
برای اولین بار!
کاش واقعا یه بار گریه میکرد..خالی میشد:’>
عااا...عااا.عاااااااحههههههاینچیبوددیدممم
ایننن نوشته بنده بود؛
اینقدر از لبخندای کیک دازای بدم میاد که دوبار درموردشون نوشتم؛
وای من دیگه دارم نمیتونم نکو چانننن
یوکیسان،به خوبی کارای شما که نمیشه!
همه درمورد نوشتهای خودشون اینجورین
منم به هرکسی نمیگم کارش خوبه پس لابد کارت خیلی بهتر از تصورات خودته که من اینو بت میگم
عاووو آزاس3>
خب اینکه تو بهم بگی خیلی حس خوبی بهم میده، پس باشه؛ قبولش میکنم.
عا افرین
باشه ولی تازه گریم بند اومده بود اینو دیدم بدتر شدم....
عاااح شاید باید بگم گومن
نه نمیخواد تقصیر خودمه که به خاطر یه همچین چیز مسخره ای گریه کردم
وای دوباره؟!
.......