بیاین خاطرات سم مدرسه رو بگید میخوام تست بسازم؛ سم ترینش ۲۵۰۰ امتیاز میگیره🤡
اتمام مسابقه | 1402/05/19 |
ظرفیت مسابقه | 30 شرکت کننده |
نحوه تعیین برنده | توسط سازنده مسابقه |
یبار وسط زنگ قران یکی گو. زی. د خانممون با خنده میگفت به احترام قرآن نخندید بچه ها هزار بارم به خانممون گفتیم مامان یا خاله یبارم یکی از دوستام گوشی آورده بود قرار بود بازرس بیاد بعدش ما گوشیو تو کیف خرخون کلاس قایم کردیم با کیف اون بدبخت هم هیچکاری نداشتن چون میدونستن بچه ی خوبیه خلاصه یبارم میخواستیم بریم اردو تو اتوبوس یکی از بچه ها فلش آورده بود همش آهنگ بی تی اس بلک پینک و شروین بود 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
یه روز یکی از دوستام با خودش گوشی اوردعه بود ،بعد زنگ تفریح رفتیم تو نمازخونه گوشی رو وصل کردیم به تلویزون؛نمازخونمون تلویزون داعه.بعد با گوشی دوستم ویدیو کنسرت بی تی اس رو گذاشتیم 🗿اونم داخل نمازخونه ،۲۰ نفرم بودیم😐یدفعه ناظم مدرسه در رو باز کرد همون موقع هم پسرا لباساشونو در اوردن🗿وایییی یه آشوبی شد که نگو🗿
فکر میکنم عجیب ترین و خنده دار ترینش این بود که ... روز اول مدرسه ها کلاس اول هوا خیلیییییییی گرم بود بعدش منم مقنعه ام رو درآوردم و زیر میرم گذاشتم از زنگ تفریح که برگشتم دیدم نیست خلاصه ظهر بدون مقنعه برگشتم و کلا اون مقنعه دیگه پیدا نشد یکی دیگه گرفتم
ولی بیاین قبول کنیم هممون تاحالا به معلممون گفتیم خاله یا مامان 😂💔
یک سری مود شده بود تو کلاسمون ماژیک قرمز رو دستشون میکشیدن و میگفتن دستمون خو.نی شده منم تو از اینور حیاط تا اونور حیاط افتادم و فکر کردم خوبم و یکم دستم میسوخت بعد رفتم سر کلاس زنگ املا بود از این ژاکت انگشتی ها تنم بود اونو در آوردم دیدم دستم خونی شده رفتم گفتم معلم فکر کرد دارم الکی میگم ، یا اون روزی که چسب زیر کفشم رو در نیاورده بودم ۱۰ بار خوردم زمین 🤣🤣🤣🤣🤣
همیشه با بچهها به بهونه ی بوفه توی حیاط بازی میکردیم
اولین روز مدرسه بالا اوردم..
یه بار کلاس اول بودم از زنگ ورزش داشتیم برمیگشتیم یهو یکی با قیافه ای که انگار ارواح تو مقنعه ام دیده با صدای لرزون گفت: یه..یهههه چیزی رو مقنعه ات هست(○.○)خب منم رسما زهره ترک شدم و دیدم یه سوسک لاغر دراز اندازه یه چوب کبریت نصف شده رو مقنعه و به سرعتی که انگار مقنعه ام رو جر دادم مقنمو کندم دیگه سرش نکردم تا پایان روز 🗿
یبار سر کلاس فارسی بودم بعد معلمم داشت یه عالمه نکته میگفت منم حال نداشتم بنویسم الکی گفتم می تونم برم بطریمو آب کنم گفت برو رفتم چند دقیقه تو حیاط نشتم بعد یکی از همکلاسیام اومد تو حیاط گفتم میای دنبال بازی گفت باشه بعد که بازیمون تموم شد دیدم داره اسمم تو جدول بده مینویسه بعد یادم اومد حافظه نظم بوده 😁😁😁
یادمه لاکچری ترین تولد هارو با تیتاب جشن میگرفتیم
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
نظرات بازدیدکنندگان (0)