یااااا
تهیونگ: چی میگی اونی؟
جیسو: روحشم خبر نداره ... نگا کناا
تهیونگ داشت میگفت: تو گفتی دوسم ...
"جیسو جونم قطع کرد"
تهیونگ: یاااا حداقل میزاشتی حرفمو تموم کنم بعد ...
یهو باز تهیونگ گریش گرفت و شروع کرد به گریه کردن ..
یهو داد زدم: اوپااا چرا گریه میکنی؟
تهیونگ: خاطرمونو یادم اومد ..
(فلش بک به سه سال پیش،پاریس)
تهیونگ: فرشته کیوتتت
جنی: من؟ میسیییی
تهیونگ : فکر نمیکردم بیارتم پاریس
جنی: خب بهت قول دادم .
تهیونگ: عه. کجا ؟
جنی: تو خوابممم . اره دیدم بت قول دادم
تهیونگ : دروغگو!
جنی: مگه من فرشته ی کیوت نبودم؟ واقعا کهه راست میگم
تهیونگ: راست؟
جنی: ارههه
تهیونگ : یعنی از بس به من فکر میکنی تو خواب دیدی منوو؟
جنی:عام .. شایددد
تهیونگ: چه زیبا انکارم نمیکنی😂
جنی : یاااا پروووو
(پایان فلش بک)
تهیونگ:فرشته ی کیوت ..
متعجب نگاهش کردم: ها؟
تهیونگ براش لقب گذاشته بودم ..
جونگ کوک : فرشته ی کیوت ..قشنگه ..
تهیونگ لبخند کمرنگی زد و گفت: میدونی چطوری صمیمی شدیم؟
جونگ کوک: عا .. نه!
تهیونگ: خب گوش کن ..
(فلش بک به دوره ای گفتم ..)
جنی: ببین جناب آقا ببینم تو یزرع مهربونی توت نیست؟ داستان زندگیمو بگم حتما مهربون میشی ..
تهیونگ: از شما یاد گرفتم مغرور باشم سرکار خانوم
جنی: هار هار هار... خب ببین من وقتی به دنیا اومدم مامانم میمیره.. برادرم همیشه منو مقصر مرگ مادرم میکنه و میونه ی خوبی نداریم. وقتی
10سالم میشه جنگ بین کره و آمریکا اتفاق میوفته
تهیونگ: عوممم .. اوکی حالا که چی؟
جنی: یه بار رفته بودم بیرون و.نزدیک بود بمیرم .. هه! کاش میمیردم ولی بابام منو برای محافظت به نیوزلند فرستاد ..
تهیونگ با شنیدن اسم بابا حرصش گرفت
جنی ادامه داد: رفتم کاراموز کمپانی وای جی شدم .. و ... الان ایدلم ..!
تهیونگ: اوو عجب شانسی!
جنی:بابام رییس بانک بود ولی نمیدونم چرا برای محافظت از کره میجنگید ..
اون برای اینجا نبود
تهیونگ: خب بابای منم می جنگید
جنی:اون داشت میجنگید و میجنگید که من ...
جنی گریش گرفت و گفت: من اونو از دست دادم ...!
تهیونگ تعجب کرد و گفت: بابات مرده؟
جنی:بله! 16 سال پیش!
تهیونگ: بابای منم 3 ساله مرده..
بیچاره جنی ..
جنی: فقط برادرم پیشم مونده که اونم ازم متنفره ... من هیچکس و ندارم .. من از نظر همه من یه دختر عوضی مغرورم ... من هیچوقت شادی رو تجربه نکردم (: کاش یکم به شادی نزدیک تر شم ...
(پایان فلش بک)
تهیونگ : اون با ای حرفاش بهم فهموند مغرور نیست ...
جونگ کوک: خوبه .. منم دلم برای Xام تنگ شده .. همون اونیت ..
تهیونگ: شما دوتا با هم بودید؟
بهش گفتم: اره یه مدت کوتاه .. گفت به کسی نگم ..
تهیونگ که دیگه مثل ابر بارون گریه نمیکرد گفت: این دخترا چه بلایی سرمون اوردن!
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
از ریاضی بدت میاد؟
راستش حق داری :")
هعییییی
مکنهدوبارهشاهکارمینویسد🐸🌱
ریکشنبهنتیجه:یعنیاززیستوشیمیبدتمیاد؟:/
منعاشقشونمممممممممم
ولیمنمازریاضیواجتماعیبدممیاد🐸🌱
ار همه ی درسا ..*
حیفکهنمیخوامخشنباشم*
راستیمنتستومنتشرکردمااا
عهفککردمپارت7ائه
منکلستارههاروزدمولینیومده:/
هعییی
خشن نباشش
میسیی
ایتخمه******چرانظراتوبستیمثلامیخواستحمایتکنمممم
کشیدنموهات*
سعیمیکنم؛
اعاا باشهع
واکنشم به بیوت : ولی چرا کراش من روم کراش نیس؟
چمیدونم..
ای عزیز یع راهنمایی
پسر ها پسرای بزرگتر از خودشون میگن "هیونگ
دختر ها به دخترای بزرگ تر از خودشون میگن" اونی
دختر ها به پسرای بزرگ تر از خودشون میگن "اوپا
پسر اا به دخترای بزرگ تر از خودشون میکن "نونا
میدونم بیبی((: