𝐼𝑚 𝑛𝑜𝑡 𝑦𝑜𝑢𝑟 𝑑𝑜𝑙𝑙 (pt8)

(((لطفا لطفا لطفا توضیحات رو بخونین سوییتیا :))) مینسو بعد از چند دقیقه اروم شده بود و اونا از هم فاصله گرفته بودن(اگه یادتون نیست میتونین برید اخر پارت قبل) قبل از اینکه اشکاشو پاک کنه کوک صورت مینسو رو با دستاش گرفت و با شصتش اروم اشکاشو پاک کرد. مینسو سرش رو بالا اورد و باهم چشم تو چشم شدن @من معذرت می.. _نیازی به معذرت خواهی نیست همه چیز من.. این رو گفت و دست زخمی مینسو رو گرفت _ببین دستتو چیکار کردی. @زخم سطحیه..من خوبم. _اره سطحیه تو راس میگی. کوک مچ دستشو اروم گرفت و بردش سمت ماشین خودش و از توش تعداد زیادی دستمال برداشت و دور دستای مینسو پیچید. _این فعلا جواب میده.خب سوار شو بریم خونه. @خریدام تو ماشینمن... کوک اروم خندید و سر دختر رو نوازش کرد _یاا تو چرا اینقد کیوتی؟ @هن؟ کوک با خنده سری تکون داد و سمت ماشین مینسو رفت ------------ @آم میگم...خونه من اینوری نیستا.. کوک دنده ماشین رو عوض کرد(جونننننن) و لبخند زد _میدونم! @پس کجا داریم میریم؟ کوک شونه بالا انداخت _فرقی نداره که..به هرحال نمیتونی ازش فرار کنی @بچه خرگوش زشت. کوک با چشمای گرد شده نگاهش کرد _یااا من ازت بزرگترمممم در ضمن اگه من خرگوشم تو فقط یه پیشی ای @اوم نه اون یونگی اوپاس. _پس شاید پاندایی @نه نه من اونقد خپل نیستم! کوک بشکن زد _فهمیدم! تو شبیه اسبی. مینسو یخ کرد- :") - @یااااااااا جونگکوکاااا. (جفتشون پاره شدن از خنده)

@منو اوردی خوابگاه خودت؟؟؟ کوک همینطور که خرید هایی که نیاز به یخچال داشتن رو از تو ماشین در می اورد شونه بالا انداخت _اره.دلتم بخواد! @نه منظورم اینه که من خودم خونه دارم چرا منو.. با گرفته شدن دستش توسط کوک حرفش رو قطع کرد. کوک پیشونیشو به پیشونی مینسو چسبوند _چون باید مراقبت باشم @ولی من واقعا خوبم.. _شایدم دلم برات تنگ شده پونی کوچولو! این رو گفت و مینسو رو با خودش سمت در برد @پونی کوچولو؟؟ این دیگه چه سیقه ایه؟ _هیسسس هیونگا خوابن اروم تر. -------------- (+جیمین _کوک #جین &تهیونگ *یونگی%هوبی ×نامجون) کوک و مینسو روی مبل حال نشسته بودن و یکی از چراغای هال روشن بود. کوک مشغول باند پیچی کردن دست مینسو بود. *وات د فاخ...بچه خرگوش زشت (یونگی و مینسو رو شیپ میکنم حتی به اشتباه ) دختر مردمو این وقت شب چرا اوردی اینجا؟ _داستانش طولانیه.چرا بیدار شدی هیونگ؟ *برای ر.ی.د.ن باید ازت اجازه میگرفتم؟ (پارم😂) _هیونگ مینسو اینجاس !! *خب به چپممم. این رو گفت و به سمت دستشویی رفت @با یونگی اوپا خیلی حال میکنم انصافا _یاااااااااا

@عام..وقتی اینجوری بغلم کردی نمیتونم بخوابم..(دختره عفریته بی لیاقتتت:/) کوک حلقه دستاشو دور کمرش محکم تر کرد و زمزمه وار گفت _پس امیدوارم بش عادت کنی! -بعد از باند پیچی دست مینسو به اسرار های خیلی خیلی خیلی فراوان کوک اونا شب کنار هم خ.و.ا.ب.ی.د.ن... البته مینیو نمیتونست بخوابه وقتی کوک اونو از پشت بغل کرده! نه اینکه ناراحت باشه ها.. بخاطر اینبود که نمیخواست کوک ضربان تند قلبشو حس کنه (ای بلا گرفته) بعد از چند دقیقه که نتونست بخوابه تو بغل کوک غلط زو و رو به روش قرار گرفت. @کوک؟خوابی؟ کوک با چشمای بسته جواب داد _هنوز نه @اما چشمات بستس.. _ام اره چون دارم سعی میکنم بخوابم ولی ضربان قلبت نمیزاره! کوک وقتی حس کرد مینسو سرشو به سینه کوک چسبونده(از خجالت) پوزخند شیطانی زد و چشماشو باز کرد _بیبی من خجالت کشیده؟ مینسو همونطور که قرمز میشد گفت @خفه شو.. (بی ادب با بچم درست صحبت کن)

_چی مخواستی بگی کیوتچه؟ مینسو نفس عمیقی کشید @همیشه برام سوال بود که تو.. ام.. _من چی؟ @تو که نه درواقع..سوالم اینه که من برای تو چی ام؟ کوک به چشماش خیره شد..چشمایی که حاضر بود بخاطرشون از همه چی بگذره.بعد از چند ثانیه فکر کردن گفت _تو برای من یه بتی. مینسو گیج شد @بت؟ _اره.چون تو خدا نیستی اما من خالصانه..میپرستمت! پس اره فکر کنم برام مثل یه بتی. البته شاید یه فرشته هم تو وجودت باشه. @تو عجیبی _چرا؟ @چون هیچکس رو تو عمرم ندیدم که همچین تغیری توم ایجاد کنه. کوک خندید _چه تغییری؟ @خب قبل از دیدار دوبارمون من به پروانه های توی شکم اعتقادی نداشتم اما الان دارم حسشون میکنم. _ینی وقتی دبیرستان بودیم حسشون نمیکردی؟ @صادقانه بگم نه.اون موقع من با دیدنت فقط یخ میکردم.بنظرم هیچ درکی از عشق نداشتم.ولی اون جرقه احساسات فعلیم بود. کوک دست باند پیچی شده مینسو رو گرفت _اما تو از همون روز اول بت من بودی فرشته زمینی زیبای من (یکیم نیس مارو لوس کنه :/)

(+جیمین _کوک #جین &تهیونگ *یونگی%هوبی ×نامجون) مینسو با صدای برخورد محکم چیزی یا بهتره بگم کسایی به زمین از خواب بیدار شد.اما کوک قشنگ تو خواب بود. با تعجب به صحنه و به روش خیره شده بود %اگه گوشیم میشکست خودت باید برام میخریدی! &فعلا که نشکسته! #هی کیم دست و پا چلفت یهمین الان بگو چرا منو هول دادی وگرنه به سالاد الویه ابدیل میشیییی ×یااا هیونگ اروم باش لیز خوردم به جون تو! *میشه ه جای این تابلو بازیا به چهره پشم ریخته شده این بدبخت نگاه کنین؟ همه سرشونو برگردوندن و به مینسو چشم گردو شده نگاه کردن @یه توضیح نیاز دارم واقعا... %صحنه کیوتی بود! نمیتونستیم از دستش بدیم بعد نامجون لیز خورد و با جین برخورد کرد و بعد هممون مث دومینو ریخته شدیم وسط اتاق! جیهوب گفت و بعد دستاشو دور گردن یونگی حلقه کرد %البته هلوی یونگی از بس نرم بود من چیزیم نشد .بقیه رو نمیدونم! حالا جیمینی رو داریم که پاره شده و یونگی که پوکر به هوبی نگاه میکنه. *چیشد که کارم به این جا کشیده شد؟ جین همزمان که چشمک میزد گفت #شانس باهات یار بوده یونگیا!

اینم ازین پارت بوس به تخم چشمای همتون :]