این همون خاکستر عشقه ، تغییرش دادم یکم . شاید تعداد خواننده هاش بیشتر بشه😉 کامنت بزارین دیه🤕
از اتاقم اومدم بیرون ، اونروز مامان بابا میرفتن سفر کاری ، رفتم خدافذی کنم . تا دم در بدرقشون کردم مامان(.) : خیلی مواظب خودت باش عزیزم 🙂 #: وای زن،چرا انقدر لوسش میکنی ، بزرگ شده دیگه🤨 . من(♡): بابا راست میگه، مواظبم،به سلامت . اونا رفتن و من تا سرکوچه دنبالشون، برگشتم خونه ، تا بعد از ظهر داشتم کارارو میکردم جم و جوری و اینا ، چهار ساعت بعد از حرکتشون بابا زنگ زد ، سریع جواب دم ، صدای مرد غریبه ای بود که میگفت: شما چه نسبتی با اقای سولایی دارین؟ ♡: من دخترشونم😐اتفاقی افتاده؟🤔 اون مَرد : ایشون به همراه یک خانم با کامیون من تصادف کرده و متاسفانه فوت شده
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
واو عالیییی بید❤😍
واو مرسسس