6 اسلاید صحیح/غلط توسط: 💫Aleyna انتشار: 3 سال پیش 768 مرتبه انجام شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
لایک کن♥️ کامنت بزار♥️
یونگی دستش رو گذاشت زیر چونم و تو چشای پر از اشکم زل زد
یونگی:باید این عادت گریه کردنت رو بزاری کنار باشه؟
من:اگه می تونستم تا الان کنار گذاشته بودمش
یونگی:می تونی حالا دیگه اشکات رو پاک کن و برو بخواب
من:چیه اگه دوباره گریه کنم بازم داد میزنی؟
یونگی:سول بهتره عادت کنی من همینم سعی کن ازم دور بمونی عصبانیم نکن
من:تو با من مشکل داری اخه من چیکارت کردم تو کل زندگیم همیشه عاشقت بودم دوست داشتن من انقدر برات سخته؟
یونگی:سول کافیه این حرفای مسخره رو تموم کن
من:باشه عاشقم نباش دوسم نداشته باش حداقل باهام مثل یه ادم رفتار کن من و جدی بگیر
یونگی:من ازت نخواستم که عاشقم باشی
چند قدم بهش نزدیک شدم و آروم دستام رو دورش حلقه کردم
من:ولی من عشقتم یونگی برام مهم نیس که ازم متنفری
یونگی آروم دستاشو آورد بالا دو دل بود برای لمس کردن موهای سول هرچقدر تلاش کرد نتونست بغلش کنه خودشو عقب کشید و حلقه دستای سول رو از دورش باز کرد و از اونجا دور شد
رو زمین افتادم سعی میکردم جلوی گریه هام رو بگیرم ولی نمی تونستم
من:امشب هرچقدر می خوای گریه کن ولی از فردا نمی تونی
فلش بک*
موهام و از جلوی صورتم کنار زدم نگاهی به ساعتم کردم اههه این معلم نمی خواد تموم کنه با شنیدن صدای زنگ نفس عمیقی کشیدم و رو صندلیم ولو شدم معلم رفت بیرون یهو با ضربه ای که به در خورد از جام پریدم اینکه کیم نامجونه باز صورتش زخمی بود و مثل همیشه دیر رسیده بود رفت و رو صندلیش که اخرین ردیف بود نشست بطری آبم رو از تو کیفم برداشتم و درش رو باز کردم و یکم آب خوردم و گذاشتمش رو میز برگشتم سمت نامجون که سرش رو میز گذاشته بود
من:کیم نامجون؟
نامجون:چیه؟
من:معلم گفت پروژت رو برای این ترم تحویل بدی همین الانشم خیلی گذشته
نامجون:بهش بگو تحویل نمیدم
من:هوففف ببین من و پس باید از گروه من بری بیرون نمره ما رو هم میاری پایین
نامجون:نمره های من همین الانشم از تو بیشترن
من:ولی تو هیچ کاره گروهی شرکت نمی کنی نمره های عملیمون رو میاری پایین
نامجون:نمی خوام صداتو بشنوم فقط خفه شو
من:عوضی
نامجون:چی گفتی؟
با دیدن نگاه وحشتناکش ترسیدم
من:هیچی با تو نبودم
دوباره سرش رو گذاشت رو میز و خوابید چون این زنگ آزاد بودیم می خواستم تکالیف نصفم رو تموم کنم گذاشتمشون رو میز بلد شدم تا یه چیزی رو بندازم تو سطل زباله که یهو در مهکم باز شد و من چون پشت در بودم خورد به بازوم
من:آییییییی چته تو
سه تا پسر اومدن تو یاااا اینا تو مدرسه ما نیستن که اصلا چطوری اومدن اینجا اصلا مدرسه میرن
یکیشون گفت:حواست باشه کجا وایسادی
من:تو بودی که عین وحشیا درو باز کردی
پسره:هی تو حیف که مدرسست وگرنه حسابتو می رسیدم
من:مثلا می خوای چیکار کنی
پسره خواست بیاد سمتم که نامجون صداش کرد
نامجون:هی یونگی کاری بهش نداشته باش دردسر درست میشه برامون همینطوریش هم اومدنتون تو مدرسه خلاف قواتین هست
پسره که اسمش یونگی بود نگاه ترسناکی بهم انداخت و رفت سمت نامجون و از شانس گند من خورد به میزم و بطری آب که رو میز بود ریخت رو تکالیفم
من:مگه جلوی چشاتو نمی بینی وسایلم خراب شدن
نامجون:هه سول میشه چن لحظه خفه شی
من:به مدیر میگم که بدون اجازه اومدن مدرسه
نامجون:هرکاری می خوای بکن فقط خفه شو
یونگی:باز با اونا درگیر شدی؟
نامجون:مهم نیست یونگی از اینجا برو بعدا حرف میزنیم
یونگی:نمی تونی همینطوری گروه رو ول کنی
نامجون:یونگی بعدا حرف میزنیم فقط برو
یونگی:باشه
وقتی داشتن میرفتن یونگی نگاهی بهم انداخت
یونگی:تو رو یادم می مونه
بعد تموم شدن مدرسه کلاس تقویتی داشتیم ولی من نمی تونستم بمونم باید امروز زود میرفتم و تو تمیز کردن پرورشگاه کمک میکردم هوا داشت تاریک میشد چون دیر رسیده بودم از اوتوبوس جا موندم و مجبور شدم پیاده برم رفتم تو یه کوچه خلوت یه لحظه حس کردم یکی دنبالمه قدمام رو تندتر کردم دستام داشت می لرزید می ترسیدم برگردم و پشتم رو نگا کنم که یهو یکی از پشت بازوم رو گرفت و کوبوندم به دیوار دستش رو گذاش رو دهنم یه پسر با لباس مشکی بود لبخند چندش آوری زد و دستش رو برد سمت لباسم که اون دستش که رو دهنم بود رو گاز گرفتم و ولم کرد با تمام وجود جیغ کشیدم و خواستم فرار کنم که از کولم گرفت و پرتم کرد رو زمین داشت میومد سمتم و منم سعی می کردم خودمو عقب بکشم از ترس چشام رو بستم که یهو با شنیدن صدای پسره چشامو باز کردم پخش زمین دیدمش سرمو بالا آوردم و با دیدن یونگی شوکه شدم یونگی رفت سمت پسره و شروع کرد به زدنش سریع از جام بلند شدم و سعی کردم جلوش رو بگیرم
من:یونگی ولش کن هییی بسه ولش کن بزار بره
بزور بازوی یونگی رو گرفتم و کشیدمش عقب که اون پسره بلند شد و فرار کرد
یونگی:حالت خوبه؟
من:خوبم
یونگی:تو این ساعت تو همچیک جای خلوتی چه غلطی می کنی اگه من اینحا نبودم چی
من:پس چطوری برم خونه.
هه خونه چرا اصلا اینو گفتم منکه خونه ندارم
نگاهی به دستای خونی یونگی انداختم
من:دستات زخمی شده
یونگی:چیزی نیست
من:بزار ببینمش
یونگی:گفتم چیزی نیس برو عقب
من:اصلا نخواستیم من میرم
یونگی:صبر کن باهات میام
من:نمی خوام
اینو گفتم و دوییدم که یونگی هم پشت سرم شروع به دوییدن کرد نزدیکای پرورشگاه وایسادم
من:رسیدیم می تونی بری
یونگی:کدوم خونه .
من:هیچ کدوم
یونگی:چی؟
من:من تو پرورشگاه ته کوچه می مونم
یونگی:باشه برو
پایان فلش بک*
یهو چشامو باز کردم این دیگه چه خوابی بود که دیدم از جام بلند شدم ساعت ۸ بود لباسام رو عوض کردم دیگه بسه باید به خودم بیام باید قوی باشم تا وقتی اینجام کارمو خوب انجام میدم اونا می خوان که من یه هکر باشم رفتم طبقه پایین
جیمین:گریت تموم شد؟
من:اره
باز دوباره کسی بهم توجه نمی کرد
من:من می خوام یه چیزی بگم
یهو برگشتن سمتم که هول شدم
جی هوپ:چی؟
من:من می خوام از این به بعد کارم رو به عنوان عضوی از این گروه به بهترین شکل انجام بدم
کوک:کی گفته که تو عضوی از گروهی؟
من:تو ساکت شو
کوک خواست چیزی بگه که نگاه خشمگین نامجون مانع شد
من:خب از این به بعد بیاید باهم کنار بیایم و اینکه سعی میکنم رفتارم رو درست کنم
جین:تموم شد؟
من:من یک ساعته دارم حرف میزنم اصلا گوش دادید من چی گفتم؟
جیمین:نههه
من:اههههه من حوصلم اینجا سر رفته چرا هیچ کاری نیست بکنم از هک گوشیاتون خسته شدم
نامجون:یه کاری هست
من:چی؟
ساعت ۲ باید دوربینای امنیتی یجایی رو هک کنی
من:چیییی دوربین امنیتی؟
نامجون:نمی تونی؟
من:چرا می تونم ولی این جرم نیست؟
جی هوپ:کاره یه مجرم چیه؟
من:ارتکاب جرم
جی هوپ:وقتی خودت جوابتو میدونی چرا می پرسی؟
من:من نمی خوام یه خلافکار باشم نامجوننن
نامجون:سول سرم شلوغه واقعا حوصله لوس بازیات رو ندارم
من:باهات قهرم
رفتم تو تراس اخه چرا باید اینطوری میشد گوشیم رو در آوردم من که تا حالا دوربین امنیتی هک نکردم چرا گفتم بلدم اینجا حتما دوربین داره باید رد یابیشون کنم اخه با این گوشی چیکار می تونم بکنم غرق بودم تو گوشیم که جیمین اومد
جیمین:هی سول؟
من:خفه شو حواسمو پرت نکن
جیمین:چیکار داری می کنی؟
من:هیسسس ساکت
این کدم بزنم درست میشه یهو جیغ زدم
من:ارههههه تونستم
جیمین:چته تو
من:دوربینای اینجا رو با گوشی هک کردم
جیمین:چرا باید دوربینا رو هک کنی
من:برا تمرین
جیمین:نگو که دروغ گفتی بلدی
من:بلدم دیگه الان فقط تا حالا امتحان نکرده بودم
جیمین:می تونی یه کاری برم بکنی؟
من:چیه؟
جیمین:رمز گوشیم رو فراموش کردم برام بازش کن
من:خواهش کن
جیمین:نخواستیم اصلا
من:باشه بده به من
جیمین:بیا به خودمم یاد بده
من:چرا؟
جیمین:شاید دوباره لازمم بشه اخه زود زود یادم میره
من:باشه وایسا ببین این کد رو میزنی بعد اینجا کلیک می کنی و این حالا باز شد
جیمین:ممنون
من:وایسا کجا میری تهیونگ چی شد؟
جیمین:هیچی سرت تو کار خودت باشه
تو تختم دراز کشیدم و چشامو بستم که خوابم برد از جام بلند شدم دستم و بردم سمت گوشیم که ببینم ساعت چنده که یهو دیدم نیس سریع بلند شدم و دوییدم پایین و مهکم گفتم
من:جیمینننن مگه دستم بهت برسه
کوک:چته؟
من:جیمین کجاست؟گوشیمو برداشته
کوک:چی؟بهتره که چیزی از اطلاعات گوشی من توش نباشه وگرنه کشتمت
من:معلونه که نیست
بدبخت شدم هرچی تو گوشیاشون بود تو گوشی منم بود هنوز وصل بودم بهشون اگه بفهمن الکی گفتم می کشنم
من:جین جیمین رو ندیدی؟
جین:تو حیاط بود
دوییدم تو حیاط چرخی زدم که چشمم به جیمین افتاد
من:جیمینننن همونجا وایسا خودم خفت می کنم
جیمین:هی چته
من:گوشیمو بده
مشتی به بازوش زدم و گوشیم رو از دستش گرفتم
من:چرا همچین کاری کردی
جیمین یهو با قیافه گرفته بهم نگاه کرد
جیمین:چرا نگفتی کوک به تهیونگ خیانت کرده
من:هی ساکت شو اگه کوک بفهمه میدونی من و می کشه
جیمین:اون هیچ وقت لیاقت تهیونگ رو نداشت
من:جیمین این چیزی نیست که به تو ربطی داشته باشه بزار اونا هرکاری می خوان بکنن
برگشتم تو خونه و رفتم رو صندلی کنار یونگی نشستم
من:چیزی به ۲ نمونده
یونگی:میدونم دنبالم بیا
رفتیم تو یه اتاق که کلی تجهیزات و داشت بقیه هم دنبالمون اومدن داخل
من:واییییی قراره از اینا استفاده کنم؟خیلی خوبن
رو یه صندلی نشستم و چرخی خوردم
یونگی:مسخره بازی بسه کارتو بکن اینا اطلاعات اون شرکتن
من:خب بزار ببینم نقشه ساختمون چه پیچیدس لپ تاپ و روشن کردم
یونگی:چقدر طول می کشه
من:تقریبا یک یا دو ساعت
یونگی:سعی سریع تر تموم کنی نگاهی به بقیه که زل زده بودن بهم انداختم
من:میشه بهم نگا نکنید نمی تونم تمرکز کنم
یونگی:ما بیرون منتظریم
همشون رفتن بیرون و من درگیر بودم تو اتاق
کوک:مطمئنم نمیتونه
نامجون:اون یه سایت غیرقابل نفوذ رو هک کرده چنتا دوربین نباید براش سخت باشه
جیمین:اره چن ساعت پیش دوربینای کله اینجا رو هک کرد
کوک:اخرش برامون دردسر میشه
جیمین:تهیونگ میگم این روزا چرا انقدر کم حرفی؟
تهیونگ:نه چیزی نیس
تهیونگ نگاهی به کوک انداخت و از اونجا رفت و جیمین هم دنبالش رفت تو سالن مچش دستش رو گرفت و کشیدش سمت خودش و تو چشاش خیره شد
جیمین:میدونی که ما دوستیم هر وقت خواستی می تونی باهام حرف بزنی
تهیونگ:میدونم ولی واقعا مشکلی نیست
جیمین دستاشو برد لایه موهای تهیونگ و بهم ریختشون
جیمین:باشه حرفتو باور میکنم
و با یه لبخند رفتم تهیونگ رو تماشا کرد که یهو با صدای کوک به خودش اومد
کوک:از تهیونگ دور بمون
جیمین:منظورت چیه؟
کوک:معنی اون لبخندت رو خوب میدونم فکر کردی متوجه نمیشم نمیزارم به تهیونگ آسیب بزنی اون برای منه
جیمین:کسی که بهش آسیب میزنه تویی و تهیونگه که تعیین می کنه به کی نزدیک باشه و از کی دور باید قبل از اینکه بهش...
یهو جیمین ساکت شد قرار بود کسی نفهمه که از همه چی خبر داره
کوک:قبل اینکه چی؟من چیکار کردم؟
جیمین:هیچی حوصلتو ندارم از اینجا برو
جیمین از اونجا دور شد و کوک آروم و عصبانی زمزمه کرد
کوک:هه سول
چشام داشت در میومد چرا نمیشه هک دوربین اینجا که آسون بود نا امیدانه تلاش میکردم که یهو تونستم به دوربینا وصل بشم .
من:یونگییییی
یهو درو باز کرد و هول گفت
یونگی:چی شده؟لو رفتی؟
من:وصل شد تونستم
اومد رو صندلی کنارم نشست و به مانیتور نگاه کرد
یونگی:کارت خوب بود می تونی بری استراحت کنی
من:فقط همین؟
یونگی:چی؟
من:مثلا می تونستی بغلم کنی
یونگی دوباره اون نگاه سردش رو بهم دوخت که گفتم
من:اهههه باشه بابا
یونگی:کوک حواست به دوربینا باشه
کوک:باشه
خودشم ازجاش بلند شد
یونگی:تو هم می تونی بری
من:باشه چنتا کار کوچیک هست بعدش میام
نفس عمیقی کشیدم و از جام بلند شدم که گوشیم رو از رو یکی از میزا بردارم یهو کوک گفت
کوک:می دونستی خیلی حقیر به نظر میای وقتی به یونگی التماس می کنی
من:تو هم می دونستی که چقدر حقیر به نظر میای وقتی به تهیونگ خیانت می کنی
کوک:تو دختره عوضی هنوز به گوشیم وصلی
اینو گفت و عصبی هلم داد که خواستم از قفسه کتاب بگیرم و خودم و نگه دارم که یهو قفسه نتونست وزنم رو تحمل کنه و افتاد روم
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
29 لایک
عرررر جییییییییغغغغغغغغ😂😂😂💔
عالی بود فرزندم
مرسییی🍫♥️
جیغ پارت بعد جیییغ بدو سریع همین الان تا نفهمم هه سول جی میشه ول کنت نیستم سریع بدوو بدوو🙂🥺🥲 رد دادم😐😂🤦♀️
😂😂باشه
😂😂
پارت بعدی کی میاد🥺💜
چیزی نمونده کمی صبر پیشه کن😂♥️
فقط ب خاطر ت صبر پیشه میکنم😂😂💟
مرسی♥️😄
💟💜
فوق العاده بود پارت بعد خواهش میکنم ❤❤
مرسی عزیزم ♥️♥️
پارتتت بعدتتت کووووو
امشب تایپ میکنم
عیششششش امشبببب اخه دوتا پارتت امشب تایپ میکنییی و زیادم مینویسی
پارتتتتتتت بعدددددددد
عالیههههههههعععععععععع
مرسییی♥️♥️♥️