ممنون از نظراتتون
داشتم فکر میکردم که قراره دوباره چه اتفاقی بیافته که اقای پارک برام چندتا گوشت گذاشت توی ظرفم کوک عصبی گوشت هارو سرجاش برگردوند و دوباره خودش برام گذاشت از این حرکتش خندم گرفت خیلی بچه گانه بود، شام تموم شد ظرف هارو جمع کردیم و بردیم لب رود خونه بشوریم داشتم با کمک نیانگ میشدم که کوک اومد و ظرف ها رو از دستم گرفت هرچی اسرار کردم اجازه نداد من بشورم «نه الان شبه هوا سرده اب رود خونه هم سرده دستات یه میزنه»نیانگ به ما خیره شد ظرف توی دستشو گذاشت زمین و گفت:اینکه منم یه دونه از اینا داشته باشم چیز زیادیه؟، سرم و انداختم پایین و اروم خندیدم نگاهای کوک و روی خودم احساس کردم سرم و اوردم بالا دیدم داره با لبخند بهم نگاه میکنه صورتم سرخ شد «ایییی حالم بد شد چندشا»من و کوک خندیدیم نیانگ هم بعد از تموم شدن حرفش ظرف ها رو گذاشت روی زمین و رفت فقط من و کوک موندیم رفتم پیشش و باهم ظرف ها رو شستیم
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
عاجی بلاخره این پارتم اومد 🙈💕
😂💞
اولین لایک اولین کامنت😁راستش اولین بازدید نشد چون خودم بررسیش کردم🙂آجی میشی؟غزلم ۱۲ اممم راستی جواب چالشت خب معلومه تهیونگ😄در ضمن این پارت پرفکت بود اره بزن تو فازه عاشقونه😈
سلام اره اجی میشم
من 14 سالمه
ممنون 💞😂