⚜زندگی دانشگاهی من ۱⚜

خب خب اول از همه. یادتونه فیک تک پارتی از تهیونگ رو ک گفتم دوستم نوشته؟الان ا.کا...نت زده اسم اکا...نتش هم صغرا جون زیر همون تست هم کامنت داده. لطفا فالوش کنین اگه از تک پارتیش خوشتون اومد خیلی قلمش خوبه:)برسیم به فیک. خب این فیک خیلی کوتاهه هر پارتش پنج اسلایده اما سریع براتون میذارم💜😘اینو من و رفیقم ملود باهم نوشتیم😎💜🌫️

سلوووووومممممم اگه گفتید من کیم ؟ دختر پادشاه ؟ نه حدس غلط بود اوووممممم ملکه؟نه خوب باربی ؟من.... عر عر عر عر عر ایشششش این صدای چیه از خواب پا شدم خوابا مونم مثل ادمیزاد نیست که گوشیم داشت عر عر میکرد برقراری رو زدم با خوابالودی گفتم:هوومممممم سویونگ:اویووووووووون هییییی من:اوفففف نفس کم اوردی ؟ سویونگ:خفه هنوز تو خوابی من:نه تو راهم دارم میام اها الان تو اسانسورم اها رفتیم همکف اوف رسیدم خوب خره خوابم دیگه سویونگ: امروز مثلا میخواستی بیای با هم بریم خرید من:خودت داری میگی مثلا هر وقت واقعی شد بگو سویونگ:ککککوووووو.ففففتتتت من اومدم خونتون خودم بیدارت میکنم گ.وسا.له و قطع کرد

نچ نچ نچ دوستامم مثل خودم خ ر.ن حالا بیخیال خوابو بچسب اخ جووووون داشتم ادامه خوابم رو میدیدم که دوباره صدای عر عر گوشیم در اومد از مسخره نمیگم عر عر ها واقعا صدای خ.ر رو گذاشتم من:هومممممم پسره:جووووون جیگر عشقم خواب بودی من:اخ اره کلیه خواب بودم پسره :واااااااا عجب دختری تو!!! من:وااااااا تو کلات پسر خوب بذار بخوابم خوب اخه الان وقت مزاحمته اخه تو خواب نداری میدونی چه قدر شارژ الان داره مصرف میشه پسره:راست میگی و قط کرد-_- مملکت بیکار علاف-_- مزاحمامون هم آدم طور نیستن-_-

پتو رو کشیدم روی سرم و خوابیدم. امروز بالاخره دارم استراحت میکنم🤤 به دور از هر چی مشق و تکلیف و غر غرای اون مر.تیکه ک.چل چا.قالو-_- خواب و بیدار بودم که دوباره صدای عر عر گوشیم بلند شد. زیرلبی چند تا فش آبد.ار خ.ار ما.در.ی بار مخاطب مورد نظر کردم و دستمو از پتو کردم بیرونو گوشیو کشوندم داخل. بدون نگاه کردن بهش جواب دادم. +کیم اویون هی هستم بفرمایین؟ -یاااا دختره ی سر به هوا معلومه کجایی؟!؟؟ این چی میخواد؟ پتو رو پس زدم و نشستم روی تخت. +بله استاد چیزی شده؟ -دختره ی گ.ی.س بر.یده معلوم هست کدوم گو.ری ای؟!قرار بود امروز به من کمک کنی کلاس رو مرتب کنم! +آخه استاد تولد من نبود که...😅 -حرف نباشه!امتحان قبلیت رو افتضاح دادی باید بیای تمیز کنی،یادته که؟! +استاد آخه.. گوشی رو روم قط کرد

+م رتی.که گو.ساله! گوشیو گذاشتم روی تختم و دستام رو روی سرم مالوندم. ای که چقد سخته با این دراز گوش کنار اومدن-_- کصا.فط میمو.ن-_- هول هولکی لباسام رو پوشیدم و کفشام هم لنگه به لنگه پوشیدم تا زود به دانشگاه برسم. از تاکسی ک پیاده شدم عین دونده ها دویدم سمت استادم که عین خیار وایساده بود جلوم. البته خیار ک چه عرض کنم،با اون شکمش بیشتر شبیه گوجه بود. هر چی کتاب و دفتر دستش بود داد بهم.اینقد سنگین بود که نزدیک بود بیفتم. چند دفعه ای تکون خوردم تا تونستم درست وایسم. -دنبالم بیا +چشم استاد😊 البته ناگفته نماند توی این لبخند ملیحم هزاران ف.ش ناگفته بود😇 وارد کلاس شدیم. کتابا رو گذاشتم روی میزش ک گفت:چرا میذاریشون اونجا؟ نفس عمیق آرومی کشیدم که نفهمه. لبخند فیکی زدم و گفتم:پس کجا بذارم استاد😄 بی تفاوت گفت:بر اساس الفبا مرتبشون کن بذارشون توی قفسه. نگاهی به کوه کتابای رو به روم انداختم و ناله ای کردم

+چیزی گفتی؟ مثل اینکه برق سه فاز گرفته باشتم گفتم:نه نه استاد😄 مرتب کردن کتابا رو تموم کرده بودم و میخواستم برم یه آبی به دست و صورتم بزنم که یه چیزی محکم خورد توی صورتم!

امیدوارم خوشتان آمده باشد😗🌫️از اونجا ک میدانید بچه پاکی هسم همش تسبیح دستمه و از این حرفا اگه دیدین بعضی جاهاش م.ن.ح.ر.ف.یه من ننوشتم رفیقم نوشته😌📿😂 چالش:یه داستان ک توی تستچی باشه معرفی کن بخونم 😌😂📿