خوب توی پارت بعد خیلی بد بود چون بزرگترین و خوشمزه ترین برنج دزدیده شد 🥺🥺 اما خوشبختانه توی این پارت بهتر میشه 😃🤝
خو اول بالا رو بخون 😏 خوب شروع ! از زبان ارشیا : خیلی گشنم بود و دلم برنج میخواست . از طرفی ۱ روز پیش هم که اونطوری خوشمزه ترین و بزرگترین برنح رو دزدیدن دیگه چیزی برای از دست دادن نبود 🥺 اما بعد یاد این افتادم که قراره با همه ی برنج خورا بریم برنج خوری و بفهمیم ک اون بهترین برنجه رو کی دزدیده 😃
از زبان سوکی : مح همح رو دعوت کردم برای رمز گشایی اینکح کی برنج رو دزدیدح و جنگیدن با اون و برنح خورد 🍚 درحالی که داشتم برنج میخوردم دیدم همه ی اعضا جمع شدن برای اینکح دعوتشون کردح بودم . از زبان ستی : به خاطر اتفاق دیروز سوکی مارو دعوت کرد به برنج خوردن . ما هم همه جمع شده بودیم که دوربین ها و چک کنیم .😏🤝 بعد سانا هم د که دیر کرده بود دوربین هارو اورد بعدش دوربین هارو چک کردیم از قبل زمان جنگ با ضد برنج ها 🍚🤝 یعنی زمان دور شدن سوکی و ستی از بزرگترین برنج 🍚 از زبان اومارو 😃: ما داشتیم دوربین ها و میدیدیم که دیدیم دزد د...د..د..دزده وولفه ( همون گرگه ) یعنی اون اینکار رو کرده بود که فقط مارو بترسونه ؟
از زبان سوکی : همهگی خیلیی شکه شدن چون اصلا ممکن نبود یک برنج خور اول برنجمون رو بدزده بعد با لشکرش بیاد به جنگ ما و بعدش هم با ما برنج بخوره ! 😤😤 ولی بعد ستی گفت : من میدونم باید چیکارش کنیم 😏😏😏😏😏😏😏😏😏😏😏😏 اول میندازمیش تو استهر کوسع ها ، بعد که .......ولی من حرفش رو غط کردم و گفتم :( نه ما که قاتل نیستیم 😐ما برنج خوریم و برنج خور ها بهترینن اگه بخوایم با وولف ( گرگح ) کاری کنیم پس بخششمون چی میشه !؟. ) که همه اروم شدن ولی دیدن وولف نیص 😤😤 که بعدش دیدن داره برنج هارو میدزده و میره{وضعیت: افتظاح 🍚} بعدش ستی یک تیر کمون برداشت و سعی بزنه بهش اما اون فقط افتاد رو زمین و اعظا رفتن پیشش .
سانا پرسید : اگه از برنج بدت میاد چرا عضو اکیپ ما شدی ؟ . که وولف ( گرگ ) گفت : (من از اکیپ شما هیچ بدم نمیاد ولی هیچ کدومتون اصلا با من کاری ندارین و از نظرتون من یک بی اعصاب و عصبانیم پس مشکل میسازم تا بیشتر تو چشم بیام 🌝.) که هلیا دلش سوخت و نزدیکتر شد و دستش رو داد به وولف ( گرگ ) و گفت : اخی اما ما که به تو محل میزاریم ! 🥺 و تا اینو گفت وولف ( گرگ) دستشو گرفتم و یک ظرف برنح زد بهش و فرار کرد 😐 بعد اون هیچ اثری ازش نشد تا !
۴ روز بعد
که همه ی اعظای اکیپ همه ی موزه رو درست کردن و بهترین برنج هارو گذاشتن توش و موزه کمکم پر بازدید تر شد تا وقتی که وولف ( گرگه ) اومد تو موزه و داشت تمام برنج هارو نگاه میکرد و سیسی دیدش و رفت نزدیک و تا اومد بندازتش بیرون وولف ( گرگه ) گفت :( معظرت میخوام اما شما واقعا با این اکیپ چرت خورا اومدین و میخواین بهترین و سر سخت ترین ادم جهان رو بندازین بیرون ؟ نه من بیرون نمیرم حالا حالاها خانوم خانوما ! 😏
که سیسی بقیه رو هم صدا زد 🌝 و بقیه هم اومدن و ستی گفت : خوب خوش اومدی اما نباید از دوباره مارو گول بزنی ! 🐱 از زبان ارشیا : من تازه رسیدم به ستی و سوکی و بقیه ی اعظا اما دیدم سوکی و وولف ( گرگه ) دست همو گرفتن ! یعنی از دوباره اومد تو اکیپ ؟ از زبان وولف ( گرگه ) : خوب خیلی خوشحال بودم از دوباره برگشتم تو اکیپ اما به نظر میومد عصبانیم 🤧👁️👄👁️ 👄👁️👄
لایک و کامنت و فالو یادتون نره و بابای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عاجو میشه منم بیاری😇
حتماااا 😅
باریکلا
عه اسمت کاکاشیه دیگه ؟ توروهم میارم 😀😃✋