Ladybug & Cat noir 5

اینم قسمت ۵ امیدوارم لذت ببرید و بابت تأخیر معذرت می خوام . اگه نظرات به ۲۰ تا و بازدید ها به ۱۰۰ تا برسه قسمت بعدی رو میذارم ⁦❤️⁩⁦❤️⁩

از دید آدرین : یهو از هم جدا شدیم دوتامون عین انار سرخ شده بودیم برای اینکه حواس بقیه از ما پرت بشه من و مرینت رفتیم یه گوشه و تا آخر مهمونی گل گفتیم و گل شنیدیم .

فردای اون شب رفتم مدرسه رفتم بالا و نشستم بغل مرینت . خانوم بوستیه اومد داخل همه بلند شدیم گفت بفرمایید بچه ها ، ببینید اینجا چی داریم دوتا کفتر عاشق معروف شبکه های مجازی ، فک می کردم الان توی شانزه لیزه دارین قدم می‌زنید ، همه جا پر شده از عکس شما هر جا رو نگا کنی عکس شماست جونم برات بگه پیام رسان سروش ، روبیکا ، تلگرام طلایی ، برنامه شاد ، اینستاگرام ، آپارات ، سایت تستچی ، شبکه چهار ، شبکه پویا ، من و تو ، جم تی وی ، یوتیوب ، و خیلی جاهای دیگه . قیافه ی من و مرینت اینجوری بود ??????? گفتم بله خیلی هم خوب ?

هر طوری که بود اون روز مدرسه رو تموم کردم . مرینت داشت می رفت من رفتم پیشش بهش گفتم مرینت باید در مورد اون تله ای که قراره برای ارباب شرارت بذاریم یه کاری بکنیم ، گفت حواسم هست بعد از اردوی نیویورک به بچه‌ها معجزه گر هاشون رو میدم ، بعد منتظر می مونیم تا ارباب تاریکی از مخفیگاهش بیاد بیرون بهش حمله می کنیم . گفتم باشه پس خداحافظ

بالاخره زمان اردو نیویورک فرا رسید راننده منو رسوند مدرسه همه ی بچه ها وسط حیاط منتظر اتوبوس بودن . اتوبوس اومد و همه سوار شدیم و رفتیم فرودگاه ، وارد ترمینال شدیم . از دستگاه باید رَد می‌شدیم ترسیدم که به معجزه گرم گیر بده به پلگ گفتم معجزه گر رو بگیر و بالای سره ما پرواز کن گفت ولی ، گفتم بیا اینم پنیر حالا برو ? دیدم که مرینت هم از من تقلید کرد بهش گفتم آفرین اینجوری بهتره⁦??⁩

خلاصه هر جوری بود رسیدیم به هواپیما ، از پله ها رفتیم بالا و داخل هواپیما شدیم داخلش بزرگتر از بیرونش بود فک کنم هواپیمای ماهان بود ?

همه ی بچه ها نشستن سره جاشون به جز منو مرینت گفتم مرینت من برای خودمون بلیطVIP گرفتم بیا بریم جلو گفت واقعا ? گفتم پس چی فکر کردی بیا بیا بریم . رفتیم و نشستیم سره جامون یهو مهمان دار اومد داخل گفت سلام آقای آگراست برای شما و همسرتون چی بیارم گفتم من شیشلیک می‌خوام با دوغ کرمانشاهی ( توی ذهن آدرین : برای اینکه ضایع نشه که من و مرینت زوج نیستیم به مرینت گفتم ) گفتم عزیزم تو چی می خوری ?? گفت من پیشنهاد سرآشپز رو می خوام . مهمان دار گفت چشم و رفت . دیدم مرینت داره لبش رو گاز میگیره ? گفتم چی شده مگه ? گفت هیچی ولش کن

بعد مهمان دار اومد داخل گفت بفرمایید صبحونه آوردم شیشلیک برای آقای آگراست و پیشنهاد سرآشپز تخم مرغ آب پز برای خانوم آگراست ، تشکر کردیم و شروع کردم به خوردن اما مرینت با یه بغض عجیبی داشت همینجور به غذاش نگا میکرد ? گفتم مرینت تقسیم غذا برا همین موقع هاست بیا شیشلیک بزن ? گفت ممنوووووون⁦❤️⁩ بعد از صبحونه تا ظهر تلویزیون دیدیم که یهو

بعد مهمان دار اومد داخل گفت سلام آقای آگراست برای ناهار چی میل دارین گفتم مرینت می خوای یه ماکارونی دو نفره بگیریم گفت ? آره حتما. گفتم پس ما ماکارونی بزرگ می خوریم . بعد یه صدایی از جلو اومد گفت آروم باشید من خوابم مرینت گفت ببخشید شما گفت دوپن چنگ منم کلویی دیدم از مرینت داره دود بلند میشه ? بعد مهمان دار رفت سمت کلویی گفت خوانم بورژوا شما چی میل دارین گفت من ساراواک لاکسا (غذای سنتی مالزی) می‌خوام من و مرینت و مهمان دار اینجوری بودیم ? . بعد مهمان دار گفت چشم و رفت

چند دقیقه بعد...

چشمام رو بسته بودم و داشتم ریلکس میکردم که یه بوی خیلی خوبی اومد چشمام رو باز کردم دیدم فقط غذای کلویی بود خیت شدم ? مهمان دار گفت بفرمایید اینم این چیز برای خانوم بورژوا و غذای شما هم الان میارم آقای آگراست. رفت و غذا رو آورد ، ماکارونی رو ازش گرفتیم و شروع کردیم به خوردن ، هی سعی کردم اون رشته ای رو که مرینت داره میخوره رو بخورم که ( ?? ) بشه اما نشد ? . غذا داشت تموم میشد ? فقط یه رشته مونده بود ، چنگالم رو نشونه گرفتم که هم زمان با مرینت بردارمش ، اما مرینت فهمید و با خنده همه‌ی ماکارونی رو خورد ?? ، من با یه چهره ی نا امید بهش نگا کردم میخواستم یه چیزی بگم که مرینت گفت : بوسه ی این ماکارونی آخر رو مهمون من? بعد محکم اومد بغلم و بوسم کرد ، همینجور همو بوسیدیم که دیگه صداش بلند شد ، کلویی برگشت و ما رو دید ? با دیدن ما از هوش رفت . ما بهش توجه نکردیم ? ، یهو پلگ از جیبم اومد گفت من میرم بوفه ببینم پنیر ندارن ، گفتم برو ، بعد از یه عالمه بوسه با مرینت .....