رمان: قصر نفرین شده

رمان قصر نفرین شده_پارت اول_ژانر ترسناک، فانتزی، جنایی، معمایی ناظر عزیز امیدوارم این رمانم مورد تاییدتون باشه. سعیم رو کردم قوانین رو رعایت کنم🩷🌷✨

خلاصه رمان قصر نفرین شده=ماریا و لیلی دوستان صمیمی بودند تا 15 سالگی وقتی که لیلی به صورت عجیبی کش⚡ته شد. و ماریا افسردگی گرفت. و ادامه اسلاید بعدی

ماریا هرجوری با خودش کلنجار میرفت نمیتونست فوت بهترین دوستش لیلی و اینکه کی لیلی رو کشته رو فراموش کنه. 2 هفته بعد کش⚡ته شدن لیلی یواشکی لازم و لباس هاش رو تو کوله اش جمع کرد و از خونه بیرون زد. به مادر و پدرش نگفت چون میدونست اگه بگه نمیزارن که بره. اما یک نامه نوشت درود به مادر پدر عزیزم میدونم براتون سخته من بیرون از خونه جایی که سرنوشتم درخطره باشم ولی برای منم سخته که قات✨ل دوستم رو پیدا نکنم. دوستدار شما ماریا.

لیلی توی یک قصر کش✨ته شده بوده. یعنی اون شب توی خونه بوده ولی جس✨دش توی یک قصر پیدا میشه. ماریا داره به اونجا بره. پلیس ها و کارگاه ها خیلی تحقیق کردند ولی اثری پیدا نکردند اما ماریا اعتقاد دارد که موفق میشه. ماریا توی چنگل راه میوفته. شمشیری دستشه تا درصورت خطر از خودش محافظت کنه. الان حدود یک ساعته که داره به سمت قصر میره. تا اونجایی که میدونه تا اون قصر زیاد راه نیست نشانه هایی رو از قصر میبینه. اما امشب نمیتونه وارد قصر بشه. باید طی چند روز اون قصر رو زیر نظر داشته باشه.

پشت بوته هایی چادر زد. توی چادر رفت شروع به خوندن کتابش کرد و بعضی وقت ها هم به قصر نگاه میکرد دقایقی گذشت ولی رفت و آمدی در قصرنشد. ماریا تصمیم گرفت بخوابه و فردا کلا نگهبانی بده. صــبــح شد.. ماریا آماده شد که دوباره نگهبانی بده. ماریا دید که شاهینی نامه ای برای قصر برد. و از پنجره به داخل قصر انداخت. ماریا باز هم به نگهبانی ادامه داد تا اینکه ضربه ای به سرش خورد و بیهوش شد...