11 اسلاید پست توسط: Yuno☆ انتشار: 4 ساعت پیش 555 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست


لینک کوتاه

توجه!

محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.

  • جهت اطلاع از قوانین و شرایط استفاده از سایت تستچی اینجا را ببینید.
  • اگر محتوای این صفحه را نامناسب یا مغایر با قوانین کشور تلقی می نمایید می توانید آن را گزارش کنید.
نظرات بازدیدکنندگان (45)
  • imageنیک
    من پسر آسمان نیستم

    در حقیقت، ما از خاطراتمون و آدما هم می‌گذریم
    درست مثل اینکه یه ستاره دنباله دارن که از آسمونمون رد میشن
    شخصیت اصلی داستان مون ماییم و اونا شخصیت هایی که از داستان ما گذر می‌کنن
    و در نهایت گاهی طوری فراموش شون می‌کنیم انگار یه خیال بودن

  • imageشله زرد
    در انتظار برگشت🙏🏻

    -اخه نکته اینه، تو یه شخصیتی...وقتی میری دیگه بازیگری با کسی نمیمونه...فقط تویی که رفتی، و خاطراتت که مونده
    عین زندگی حقیقی

  • آممم نمبدانم

  • imageپری پنگولی😦💔
    در حسرت یک کت نپ🗿🎀

    چالش:کانکی،اکوتاگاوا،میکاسا

  • imageANT
    خسته

    نههههه من قول میدم هیچ وقت هیچ وقت فراموشتون نکنم😭😭😭😭😭
    ج.چ.خیلی زیادن نمی‌دونم 😂

  • imageپردانه
    نه من آنم که تو دانی ؛

    راستی ، پستت خیلی قشنگ بود😭✨

    • imageYuno☆ سازنده
      ! 𝐇𝐚𝐧𝐢𝐚@ is mine

      لطف داری عزیزم ، ❤️

  • imageپردانه
    نه من آنم که تو دانی ؛

    ج.چ: چویا... اگه استورم برینگر رو خونده باشید میدونید که اون واقعا بدبخت بود و تمام عمرش عذاب کشید🥰
    مخصوصا سر شکنجه ها که به گفته ی آدام با تبدیل شدن به گوشت چرخ کرده برابری میکرد...

  • imageاوا! مائومائو
    𐏋 𐎤𐎢𐎽𐎢𐏁 𐎺𐎰𐎼𐎣

    هاناکو و آستا

  • imageMournful Luna
    ویولت سان کجا رفتی؟💔

    شخصیت‌های خیالی بعد یک مدت از یادها محو میشن
    ولی برخی از آدمای بیگناه حتی به مر*گشون هم توجه نمیشه:)

  • imageMournful Luna
    ویولت سان کجا رفتی؟💔

    میکاسا و لوئیس
    تو نه سالگی پدر و مادرش جلوی چشمش کش*ه شدن
    توی ده سالگی تایتانا حمله کردن
    چندباری با اینکه از ارن دفاع‌کرده بود ارن یکمی پسش زده بود
    خیلی از همرزماش جلوی چشماش کش*ه شدن
    و با م*گ ساشا دیگه حتی میکاسا که گریه نمی‌کرد هم گریه کرد
    ع*ق زندگیش که ارن باشه بهش ابراز تنفر کرد
    مجبور شد با ارن بجن*ه و اونو ب*شه
    لوئیس یتیم بود و مورد اختلاف طبقاتی
    برای باورپذیری خودشو سوزوند
    فکر میکرد برادرش جلوی چشماش مر*ه
    حتی وقتی به سرپرستی گرفته شده بود مثل خدمتکار باهاش رفتار میشد

برای ثبت نظر باید وارد حساب کاربری خود شوید.