من نفرین شده نبودم فقط گاها دنیا را انگونه که واقعی بود می دیدم بدون موسیقی بدون قلبی تپنده
از زمانی که به دنیا امده بودم خانواده ام گمان میکرد نفرین شده ام. فقط به خاطر علامت ماه گرفتگی روی گونه ام. مادرم مرا با آغوش باز پذیرفت ولی پدرم با آن خانواده سنتی اش نمی توانست حضور یک نفرین را تحمل کند. من اینگونه بزرگ شدم. با تمام نگاه های هشداردهنده ، زجرآور و طاقت فرسا. همیشه هر وقت خودم را در اینه نگاه میکردم ، گذشته نحس و اینده نامعلومم مشخص میشد. من در این جامعه هیچ جایگاهی نداشتم.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
20 لایک
چقددد تو خوبییی اخهههه:))))
عالی بوددددد:)
منم ماه گرفتگی دارم ولی تو دید نیست رو شکممه و جالبیش اینه که دوست صمیمیم دقیقن همونجا ماه گرفتی داره تنها فرقش اینه که ماله اون روشن تر از بدنش ماله من تیره تر🫠
عزیزم پس توهم از نواده های موسیقی هستی :)))
قلمت بی نظیرهه🌱🌱
به زیبایی خودت :>>
عالی بود :)))
ممنونممم :>>
بسیار عالی بود
تشکر پریزاد :)
ادمین عالی بود
من یک داستانویسم
لطفا به پیجم سربزنید و داستان هام رو بخونید
پین ؟
ادمین اگه میخوای پاکش کن
حتما عزیزدل :>>>
مرسی مهربون
بسیار زیبا >>>>>>
زیبای من :>>