?Seven Angels?

این اولین داستان منه که امیدوارم خوشتون بیاد?این داستان از زبون راویه داستانه?اسم شخصیت داستان لی تی یوراست که هجده سالشه ولی هیکل و قدش عین بچه های سیزده ساله است?یورا یه دوست صمیمی داره که از وقتی طرد شده با دوستش گوم نینا زندگی میکنه?قیافه ی یورا : موهای لخت مشکی تا زیر باسن، پوست سفید، چشماش دو رنگه یعنی یکی آبی و یکی دیگه طوسی، لبای کوچولو و صورتی، دماغ عروسکی?کلا خیلی خوشگله?حالا اخلاق و عادت هاش : خیلی بد اخلاق و وحشیه، عصبانی نمیشه ولی وقتی که بشه طرف باید فاتحه ی خودش رو بخونه، صداش عالیه و همه ی رقص ها رو بلده ولی از خواننده ها و دنسر ها متنفره، وقتی که یاد گذشته اش میوفته نفسش تنگ میشه و از حال میره، وقتی خیلی تحت فشار باشه و اعصابش فشار بیاد روانی میشه و دست به خودکشی میزنه، اصلا صحبت نمیکنه و اگه ازش چیزی نپرسی سال ها هم که شده صحبت نمیکنه?عادت داره روز طرد شدنش آهنگی که خودش نوشته رو با گیتار بزنه و بخونه?لی تی یورا مجبور میشه واسه ی تولد نینا بهاش به کنسرت BTS بره ولی طی اتفاقاتی اونجا به اصرار نینا و اعضای BTS مجبور میشه برای کادوی تولد نینا روی صحنه بره و یکی از آهنگ های BTS که نینا عاشقش هست رو بخونه?حالا فکر کنین یه دختره روانی بین هفتا پسر شر و شیطون چی میشه?حالا تنها کسی که یورا رو درک میکنه شوگاست?