پارت 3.. ناظر عزیز ممنون میشم منتشر کنی:)☺
دراکو : قطره اشکی از گوشه چشمم سرخورد و برگشتم و نگاهی به لورا انداختم لبخندی زد و چشماشو بست از اتاق خارج شدم و خودمو روی مبل انداختم پانسی با نگاهی متعجب بهم نزدیک شد و کنارم نشست پانسی : خوبی؟ دراکو : تو چشماش خیره شدم کاش تو زندگیت نبودم پانسی : دراکو! چی میگی دراکو : من یه آدم بی رحمم و فقط دارم زندگیتو خراب میکنم زندگیِ تو و لورا رو دارم خراب میکنم پانسی : تقصیر تو نیست تقصیر اورانوسه! دراکو : اون مُرده! پانسی : روح لعنتیشم دست از سرمون بر نمیداره دراکو : پانسی..پا..پانسی چیشد پانسی : چی؟ دراکو : تاریکی..فقط تاریکی می بینم کجایی! پانسی : دراکو چی داری میگی دستشو گرفتم و بهش ترسیده خیره شدم دراکو..من..من اینجام می بینی منو؟! دراکو : موهای بلندش با رگه های طلایی جلوی صورتشو گرفته بود و نگاهم به چشماش افتاد!..
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
25 لایک
پاترهدا کجایید که رمان اجبار ( مال دراکوعه داستانش تو نظرسنجیم هست) کمترین میزان درخواستو داره؟ پاترهدا کم شدنا. 200 تایی شه نظرسنجیم شروع میشه بیایین حضورتون رو تو تستچی اعلام کنین
با اینکه از داستانای پایان بد خوشم نمیاد ولی نویسندگیت آدمو جذب میکنه انگار😬
دقیقا
عزیزمم:)) مرسیی قشنگم لطف داری
زیباست گذری که از کوچه شما باشد! 🌹🚶♀️
خسته نباشید 🌹🚶♀️
ممنونمم مهربونم💙
چطور یک داستان میتونه هم غمگین باشه هم در عین حال زیبا ؟🌚🌌
☺💙ممنونممم
حداقل از اینکه یادش اومد خوشحالم...🥲
یادش اومد ولی امیدوارم کارماشو پس نده:)
اوه..
امیدوارم
عالی مث همیشه...:)
ممنون قشنگم
عالیییی بوددد!:) 🫀✨
مرسییی💙