سلام...اومدم با پارت سوممممم
می:آآآآآ(خمیازه).....چشمام رو باز کردم صبح شده بود و تا روم رو بر گردوندم یهو دیدم که سه نفر بالای سرم هستن با خودم گفتم آخیش نکی و منکر با عزرائیل اومدین منو ببرین من آمادم😁........ یکم که چشمام رو مالیدم و تصویر واضح تر شد دیدم خاله مادر جون و پدر جون هستن.....اونقدر تعجب کردم دیدمشون که جفت پا از جام بلند شدم و گفتم(می)::شما اینجا چی کار میکنید؟😫😯......مادر جون گفت::می من واقعا متاسفم میدونم که درد بزرگی توی دلت داری و نمی تونی خالیش کنی.......خاله هم همینو تکرار کرد.....نمیدونم چرا ولی یدفعه اشک تو چشمام جمع شد و گریم گرفت😢😭مادر جون میزد روی پشتم و میگفت::عزیزم خودت رو خالی کن😢پدر جون هم نمی خواست گریش رو ببینیم برای همین رفت بیرون.........مادر جون گفت:می از این به بعد باید کنار ما زندگی کنی..عذر و بهونه هم قابل پذیرش نیست....منم که دیگه کاری از دستم بر نمیومد قبول کردم....خاله تا غروب برگه ی ترخیص رو گرفت و سوار ماشین شدیم و به سمت خونه ی مادر جون اینا حرکت کردیم... (بعد از ۳۰ دقیقه رسیدن)
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
یااااا قمر بنی هاشم بن علی بن موسی قل هو الله احد الله و سمد وله ذااااالللییننن 😐😐😐😐 الان من کل قرآنو تموم میکنم از حفظ 😂😂😂😂👊👊 پاهام یخخخخ کرده 😱😱😱 پارت های قبل واقعا هیجانی غمگین بودن ✨✨✨✨✨😃😃😃😃 دلم خوش بود داستان مینویسم 😂😂😂 در برابر داستان تو داستان من عددی نیست 😂😂😂👊👊 عالی بود 😍😍😍❤️❤️
یه آهنگ غمگین بی کلامم گذاشتم قشنگ به داستانت میخوره ، انگار داری تو یه دنیای دیگه میچرخی ولی خیلی غمگینه ، قشنگ انگار مال داستان توئه 😍😍😍😍😍 کاوایی سان پارت بعد 😍😍😍😍
چشم😘😂😂نمیدونی اولش فقط غمگین هس وسطاش از خنده غش میکنی😂😂نمیدونی چه نقشه هایی کشیدم ریکامی سان🤗😂
اووووو کاوایی سان نقشه هم کشیدی ؟ 😆😆😅😅
نمیدونی چه نقشه هایی که نکشیدم😂
اسم آهنگ چیه ؟
من پارت های قبل داستانتو نخونده بودم کاوایی سان 😐😐 الان اینو خوندم چه هیجانی داره 😍😍😍😍😍 الان میرم پارتای قبلم میخونم 😍😍😍
😘😘😘😘😘😘😘😘😘آریگاتو ریکامی سان😍
یه بمیار روانی به من کفت جووووووووون
عالی بود:)
😍😘
عالی
😀😘