یهو الیا مث جن جلوم ظاهر شد جیغ زدم : ااااااااااااااااااااااا😱😨😨 گفت:سلام مرینت یه هفته دیگه کریسمسه🥳🤠 گفتم: آه اره میدونم😞 الیا: امروز میتونم بیام برای کمک بهت توی تحقیق درمورد جعبه ی معجزه اسا 😎؟ گفتم: آره چرا که نه😊 و باهم وارد کلاس شدیم و نشستیم سر جامون بعد ما ادرینو نینو وارد شدن دیدم ادرین چشاش قرمزه و قیافشم چندان خوب نیست به الیا گفتم: چرا ادرین اینشکلیه؟😰 گفت: نمیدونم🤷♀️ بزار از نینو بپرسم بعد در گوش نینو چیزی گفت و نینو ام همین کار رو کرد از زبون الیا: در گوش نینو گفتم: چه اتفاقی برای ادرین افتاده چرا اینجوریه؟🤨 یهو خندید و دستشو پشت گردنش کشیدو گفت: اممم دی..دیروز با...با پدرش دعواش شد و شبم نخوابید😁😅 گفتم: آها 😐و رفتم به مرینتم اینو گفتم
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
34 لایک
عالییییییییبییببببببببببببببببلبییببببییییییییی
مرسییییییییییییی❤️❤️❤️❤️
عالی 👌🏻
دوست داشتم واکنش مرینت و آدرین وقتی اخبار نادیا را دیدن را از نزدیک ببینم 😇
مرسیی💖💖
خوبه 💞
عالی
مرسی
شرمنده این مدت زیاد نت نداشتم نتونستم بخونم😞💙
نه بابا ایرادی نداره 💖😊
مرسی که آنقدر مهربونی🥺🥰
ایشالا فردا یا به احتمال زیاد شنبه پارت بعدو میدم
بیییی صبرانه منتظر پارت بعدمممم😆😆😆