فقط خودم و خودت ۴

از بالکن رفتم بیرون روی یکی از ساختمونا که دیدم کت نوار ۳ متر اون ور ترمه انگار خیلی تو فکر بود چون منو ندید خواستم بهش سلام کنم😄 که دیدم اون شروره بهش شلیک کرد گفتم: مواظب باش😨 ولی دیگه دیر شد و تیر بهش خورد یهو دیدم شروره شکل من در اومد و یه چیزی رو توی گوش کت نوار گفت و یهو با اون حرفش کت نوار شروع به گریه کردن کرد 😭رفتم سمت کت و دستمو گذاشتم و شونش و گفتم: چی مگه بهت گفت کت ؟😧 یهو... از زبون کت نوار:

یهو شروره شکل بانوم در اومد و اومد تو گوشم گفت: ازت متنفرم😈 چیزی نشد چون میدونستم اون فقط یه شروره ولی انگار قلبم بهم میگفت اون خود لیدی باگه ☹️احساس کردم صورتم خیسه دستمو گذاشتم رو گونم فهمیدم دارم گریه میکنم نمی دونستم چرا یا برای چی دارم گریه میکنم دیدم لیدی باگ دستشو رو شونم گذاشت و گفت: مگه اون بهت چی گفت کت؟ ناخداگاه بهش نزدیک شدم انگار ترسیده بود چون هی میرفت عقب تا اینکه خورد به دیوار دوتا دستامو گذاشتم این طرف و اون طرفش

گفت: ک..کت چ..چرا داری اینجوری میکنی؟😨 گفتم: منو د. و.س.ت داری یا نه؟ 😠بهم گفت: آره البته به عنوان دوست من خیلی د.و.س.ت دارم پوز خندی زدم و دستامو از رو دیوار برداشتم و گفتم: البته به عنوان یه دوست و رفتم لبه ی برج (بچه ها برجی که ان ها روش هستن ۱۰۰ طبقه هست) گفت: دا...داری چیکار میکنی؟ 😰گفتم: ع.ا.ش‌.ق.ت.م ملکه ی من😘 و خودمو از برج ا.ن.د.ا.خ.ت.م پایین

از زبون لیدی باگ : داد زدم: نننننننننننننننههههههه😱😨😨😭 و منم دویدم و خودمو ا.ن.د.ا.خ.ت.م پایین با یویوم گرفتمش و کشیدمش سمت خودم و با کمک یویوم آروم رو زمین فرود آمدیم پریدم ب.غ.ل.ش و گفتم: هیچوقت دیگه از این کار ها نکنی ها 😥گفت: قول نمیدم گفتم: ککتتتت😠 گفت: باشه ولی چون فقط تو میگی 😊

گفتم: خب بیا بریم سراغ ترس ابدی بعد شکستش گفتم: خدافظ پیشی گفت: خدافظ بانوی من و رفتم خونه ساعت ۷ و نیم صبح بود گفتم: ای وای تیکی مدرسم تیکی: بجنب مرینت اگه زود جمع کنی به موقع میرسیم گفتم: آره آره😞😨 و زود جمع کردم و رفتم پایین داشتم میرفتم که مامانم گفت: صبر کن مرینت تو که چیزی نخوردی ضعف میکنی ها😦 بی توجه به حرف مامانم از خونه زدم بیرون و رفتم مدرسه

از زبون ادرین: تبدیل به خودم شدم اومدم به پلگ کممبر بدم که داد زد: ادرین این چه کاری بود که کردی😱😨😠؟ گفتم: اممم یه جلب توجه برای بانوم حالا بجنب باید برم مدرسه پلگ: ایبابا بزار بخوابم ادرین گفتم: پلگ زود باش و با انگشت شستم قلقلکش دادم گفت: ا..ادرین😂🤣..ب...بسه 🤣🤣....با.😂😂😂.باشه..🤣🤣.بابا..میام😂😂 ادرین : خوبه و سوار ماشین شدمو رفتم مدرسه

دیدم مرینتم با من رسید مدرسه گفتم: عه سلام مرینت 😊گفت: قلام یعنی سلام ادرین خوبی؟ گفتم: آره مرینت مرسی و رفتیم تو کلاس معلوم شد وسط امتحان خانم بوستیه رسیدیم از خانم معذرت خواهی کردیم و نشستیم سر جامون

خلاصه چون امتحان رو نخونده بودم به سختی تمومش کردم و دعا کردم نمرم خوب بشه

خب تموم شد امیدوارم لذت برده باشین دوست داشتین نظر بدید و لایک کنید❤️❤️❤️❤️