یه رمان پاتر هدی ⚡✨
معرفی رمان : داستان در مورد لیزا بلک دختر سیرویوس بلک هست که به هاگوارتز میره و اونجا ..... ⚡✨✨💫
صدای غم بار نم نم بارون و زوزه ی سوزناک باد به گوش میرسید .....🍂🍂 انگار در این شب غم انگیز و سرد ابر ها هم همراه او اشک میریزند ....🍁🌠 لیزا بلک در مخفی گاه همیشگی اش که بالای پشت بام بود نشسته بود و پاهایش را از آن بالا آویزان کرده و تکان میداد ، زیر لب آواز شادی را زمزمه میکرد و کیک تولد کوچکی را که با خامه و توت فرنگی و ترافل های شکلاتی تزئین شده بود را در دست داشت و اشک هایش بی صدا سرازیر میشدند .....🥀🥀🥀 انگار بار این همه سال تنهایی و درد بر دوشش سنگینی میکرد ...... 🍂🍁 در همان حال باد تندی وزید و شمع روی کیک را خاموش کرد ، لیزا به خود آمد و دید که جغد کوچک اندامی با پرهای زیبا و براقی به رنگ طوسی در بالای سرش میچرخد و در منقارش نامه ای گرفته است . 🦉🦉🪶🪶
جغد ، بالای سر لیزا میچرخید و هوهو میکرد انگار میخواست چیزی به لیزا بگوید . لیزا کمی از دیدن جغد در نیمه شب آن هم در شهر تعجب میکند ولی بعد کیک تولدش را روی زمین میگذارد و سریع اشک هایش را با آستین لباسش پاک میکند ، از جایش بلند میشود و با شک و تردید به سمت جغد میرود ... جغد همین که لیزا به او نزدیک شد نامه را به سمت او انداخت و بعد پرواز کرد و از نظر ناپدید شد ....💫🪶🍂 لیزا بهت زده نامه را برداشت و به آن نگاهی انداخت . نامه ای معمولی به نظر میرسید ، پاکتش روغنی و کمی کهنه بود و مهری قرمز رنگ در وسط نامه قرار داشت ....🍃🍃✉️✉️
او پاکت نامه را سریع باز کرد و بعد یک کاغذ پوستی و روغنی و یک بلیط قطار نه و سه چهارم را که درون آن قرار داشت را به بیرون آورد و بعد شروع به خواندن نامه کرد ......💫⚡✨ نامه : « سلام خانم لیزا بلک ، شما به خاطر توانایی های جادویی تون و استعداد جادوگری که دارید در مدرسه هاگوارتز پذیرفته شده اید . لطفاً برای تحصیل در مدرسه وسایل زیر را از کوچه دیاگون خریداری فرمایید .......💫✨ پی نوشت : ۴ روز دیگر شما با بلیط قطار نه و سه چهارم به هاگوارتز خواهید آمد . لطفاً از بلیط به درستی مراقب کنید . مشتاق دیدار شما در هاگوارتز هستیم . » لیزا پس از خواندن نامه احساس خارق العاده ای و انگار جادویی داشت ، دستانش از ترس و هیجان میلرزیدند ، باورش نمیشد که او به یک مدرسه جادویی دعوت شده است . هاگوارتز ، اصلا آنجا کجا بود ؟ او فکر کرد که همه این ها خواب است و دستش را نیشگون گرفت اما نه ... این خواب نبود این واقعیت بود ..... 💫✨
لیزا که حالا دیگر غمگین و ناراحت نبود و بلکه احساسی آمیخته با ترس و هیجان داشت دوان دوان به سمت در میدود و در حالی که سریع از پله ها پایین میرود نامه و بلیط قطار را در دستش تکان میدهد و هورا میکشد با خوشحالی فریاد میزند : میدونستم که همه این اتفاق هایی که برام افتاده طبیعی نیستن ، درسته من یه جادوگرم ، آره ...... که در همان حال خانم آلین ..... 😁😁😁😁 بقیشو پارت بعدی میخونید 😁⚡💫
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عشق یخی به لیست همه ببینن۲ افزوده شد.
توسط 🇮🇷IRAN🇮🇷¹¹⁰
مرسی عزیز دلممممم😭😭💞💞❤💙✨✨
عشق یخی ۲ ( در حال بررسی)
ناظرهای عزیز لطفا اینو بررسی کنید ✨✨💕🫠
عشق یخی به لیست داستان های هری پاتری افزوده شد.
توسط SADAT
مرسی فرشتهههه💞💞✨✨💕🫠🫠
عالی بود✨🎀✨
مرسی عزیزممم 💞✨🫠
عالیییییییییی بود حتما ادامه بده
مرسی عزیزم ✨💞🫠
پارت دو رو دیروز گذاشتم فکر کنم تا امشب منتشر بشه
واییییییییییی یا خدا چه قدر با حال میشه ادامه بگی
من عاشق سیریوس هستم
واااااییییییییییی
مرسی گلم 💕✨
پارت بعدی تو بررسی هست فکر کنم تا فردا منتشر بشه .
مرسی
هاهاهاهاها اینجا کامنت گذاشته میشه ( گفتم اگه نمیدوین بدونین و کامنت بزارین ..) 💜
💞✨
من موندم این ناظرا چرا اینقدر همه رو اذیت میکنن داستان به قشنگییییی ..💜💜💜✨🛐
مرسی گلم 💕💕✨
در انتظار یه نامه.....😭💜💜💜
من که داشتم تصور میکردم چجوری داره میدوعه 😭😂😂
همچنین تنها نیستی منم هر بخششو تصور کردم 😂😂🤌👍💞