کمیک میراکلسی

سلام سلام به پست شارلوت خوش اومدید این پست یه بار دیگه هم ساخته شده بود و رد شد و ممنون میشم از ناظر که اگر اشکالی داشت بگه تا ویرایش کنم دیگه بسه بزنید بعدی💝

* مرینت و آدرین در پارکی قدم میزدند مرینت : هم خوبه و هم بد که چرا .‌.. خب کسی شرور نشده.. عجیب نیست؟ آدرین : چرا ولی میتونه خوب باشه مگه نه؟ مرینت : آره.. *چند دقیقه بعد.. ( پورتالی جلو آنها باز شد و کسی از اون بیرون اومد)

ذهن مرینت : این دیگه چیه یعنی باید تبدیل بشم؟ ذهن آدرین : نکنه شرور باشه! *تیکی و پلگ کمی استرس گرفتن ؟؟؟ : خب پس شما مرینت و آدرین هستید!؟ آدرینت : آره .... چطور؟..

* با یه دست زدن مرینت و آدرین رو به یه مکان تلپورت کرد مرینت : اینجا کجاست؟ آدرین: نمیدونم__ ؟؟؟ : خب پس آماده مأموریت هستید! * با چند دست دیگر تمامی کسانی که معجزه گر داشتن رو به یک مکان دیگر که بقل آنها بود فرستاد

صاحبان معجزه گر : اینجا کجاس؟ها مرینت و آدرین؟ اینجا چیکار میکنید؟! *همه پر استرس به هم نگاه می‌کردند ؟؟؟ : آدرین نوبت تو هست ! * او با قدرتش مرینت رو به زمین انداخت و آدرین رو پیش خود آورد ......